دربارهی کتاب گیرنده شناخته نشد (جیبی)انتشارات ماهی منتشر کرد:
گیرنده شناخته نشد شرح نامهنگاری دو دوست آلمانی است که با یکدیگر شراکت دارند و در یک گالری در سانفرانسیسکو به کار فروش آثار هنری مشغول هستند. یکی از این دو دوست بعد از چندین سال زندگی در امریکا، درست در آستانهی قدرت گرفتن هیتلر، به آلمان بازمیگردد. او بهتدریج با افکار غیرانسانی حزب نازی همدل و همرأی میشود و رابطهاش با دوست یهودی خود، که در امریکا مقیم است، تغییر میکند. این داستان در سال 1938، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، نوشته شده و در واقع هشداری بوده دربارهی خطری که در آن زمان جهان را تهدید میکرده است. گیرنده شناخته نشد داستان فراموشنشدنی و هولناکی دربارهی پایداری است و تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده است.کاترین کرسمن تیلور در سال 1903 در پورتلند امریکا متولد شد. او در سال 1924 از دانشگاه اورگن فارغالتحصیل شد و به سانفرانسیسکو رفت. در سال 1928 با الیوت تیلور ازدواج کرد. ده سال بعد هر دو به نیویورک رفتند. آنها در آنجا داستان گیرنده شناخته نشد (اولین و مهمترین اثر کاترین) را در مجلهی استوری منتشر کردند. سپس مجلهی معتبر ریدرز دایجست هم داستان را بازنشر کرد. سال 1939 انتشارات سایموناندشوستر نیز این داستان را در قالب کتاب منتشر کرد که در مدت کوتاهی 50هزار نسخه از آن به فروش رفت. تیلور در سال 1942 کتاب دیگری با نام تا آن روز نوشت. او از سال 1947 در دانشگاه به تدریس روزنامهنگاری و نویسندگی خلاق پرداخت. همسرش در 1953 درگذشت. او در 1966 بازنشسته شد و به فلورانس ایتالیا رفت. در آنجا کتاب تازهای بر اساس طغیان رود آرنو درنوامبر 1966 نوشت. تیلور در 1967 برای دومین بار ازدواج کرد؛ با مجسمهسازی به نام جان رود. آنها نیمی از سال را در مینیاپولیس زندگی میکردند و نیم دیگر را در والدوپسا، در نزدیکی فلورانس، میگذراندند. تیلور پس از درگذشت جان رود در 1974 نیز به همین شیوه زندگی کرد. او در سال 1996 در 93 سالگی درگذشت.بهمن دارالشفایی، مترجم زبان انگلیسی، متولد 1359 در تهران و دانشآموختهی رشتهی مهندسی صنایع در دانشگاه صنعتی شریف است. در کارنامهی دارالشفایی، علاوه بر ترجمهی کتاب، فعالیت مطبوعاتی و ساخت فیلم مستند هم به چشم میخورد. دارالشفایی از سال 1382 فعالیت مطبوعاتی خود را با همکاری در ضمیمهی روزنامهی همشهری (همشهری جهان به سردبیری محمد قوچانی) آغاز کرد و بعد از آن چند سالی در سرویس بینالملل روزنامه شرق مشغول به کار بود. او همچنین فیلمهای مستند کوتاهی دربارهی فرهاد مهراد و آریل دورفمان، نویسندهی شیلیایی، ساخته است.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
هیتلر و نازی را در یک رمانِ نقلی 50 صفحهای بشناسید
«ازبه»ِ امیرخانی، اولین رمانِ نامهای بود که خواندم. و فهمیدم چقدر این مدل قصه خواندن تویدلبرو است. بعدها که «پروازِ شبانه»ِ اگزوپری را هم خواندم، تا به امروز، منتظر بودم داستانی به همین سبک به تورم بخورد. که امروز خورد.
این کتاب را تویِ ویترینِ کتابخانهی عمومی دیدم. وقتی از عنوانش یعنی «گیرنده شناخته نشد»، گرفتم که یک رمانِ نامهنگاری است، برداشتمش. البته اول دلم به برداشتنش نبود. چونِ متنِ نامهها را رویِ مثلا کاغذِ نامهی سیاه شده تایپ کرده بودند. یکجورهایی میخواستند حسِ نامهنگاری را منتقل کنند. با ارفاق میشود گفت نشر ماهی تویِ این کار موفق بوده.
اما قصه؛
دو رفیقِ آلمانی سالها توی ِآمریکا زندگی کردهاند. یکیشان تصمیم میگیرد برگردد آلمان. خُب برگردد. این کجایش جذاب است؟ وقتی این اثر خواندنی میشود که زمانی برمیگردد به آلمان که هیتلر در حال اوجگیری است. نامههایِ این دو دوستِ دلباخته به هم را وقتی تصور کنید که هیتلر و نازیِ یهودستیز، رهبرِ آلمان شده و یکی از دوستها، که آمریکا زندگی میکند هم یک یهودی است. بخوانید و ببینید چطور میشود با یک رمانِ نقلی، با مدلِ نامهنگاری، جنایتهای هیتلر را به تصویر کشید. جالب است، وقتی این اثر نوشته شده، هنوز هیتلر، هیتلر نبوده.
بعد از یادداشت:
اگر در تاریخهایِ جنگِ جهانی اول و دوم مطالعاتِ عمیق و گسترده داشتم، شاید یادداشتم سر و شکلِ دیگری میگرفت. به همین علت است که یک ستاره کم دادم.
راستی؛
منِ 27 ساله، دو رفیقِ تقریبا 40 ساله دارم؛ مصطفی و محمدحسن. آنها وقتی نوجوان بودهاند، برای هم نامه مینوشتند. جالب است که هر دویشان تویِ یک شهر زندگی میکردهاند. هیچوقت هم از هم جدا نشدهاند. به نظرتان این سوژهی یک داستانِ خوب نمیتواند باشد؟
2 سال پیش
3بهخوان
یک جیبیِ مختصر و تأثیرگذار؛ که پس از خوندنش نمیتونستم بهش فکر نکنم.
1 سال پیش
5بهخوان
گزیده گوی و ناب و غافلگیر کننده بود.
1 سال پیش
4بهخوان
یکی از بهترین داستانهایی که در سبک نامهنگاری خوندم. ترجمه هم بسیار روان.