وصف زندگی اسکارلت دختر بزرگ میچل اوهارا است. داستان با توصیفات و مناظر خیلی لطیف و دلچسب توی مزارع پنبه و گندم جنوب آمریکا شروع میشه. فضا فضای عشقها و شوریدگیهای نوجوانیه. اما خیلی زود زمزمههای جنگهای مردمان شمال و جنوب ایالات متحده شنیده میشه، که این جنگ در تاریخ معروف به جنگهاي انفصاله. ترس و تعجب رو خواننده هم میتونه در خودش احساس کنه. ولی حتی جنگ هم نمیتونه عاشقانهها رو مهجور و از دل بیرون کنه. داستان حول محور عشق نوجوانی اسکارلت هست که او را به خودش مشغول میکنه و با وجود تمام مسئولیتهایی که بخاطر تغییر وضعیت زندگی در بحبوبه جنگ بر دوش اسکارلته، ولی او تمام امور را در حوالی همین عشق پیش میبرد.
اما اینکه چرا باوجود کشش و جذابیت داستان من بهش امتیاز خوب میدم و نه بیشتر، بخاطر احساس عجیب و عصبی کنندهای هست که از روایت و نوع نگاه نویسنده در من ایجاد میشد. البته من این کتاب رو وقتی نوجوان بودم خوندم شاید نظر و احساسم قابل مناقشه باشه. میچل خودش از اهالی ایالات جنوبی آمریکاست، و مخاطب حین تورق کتاب احساس میکنه که چه ظلمی به مردم جنوب بخاطر لغو بردهداری شده، و چقدر سیاهپوستها برای تغییر وضعیتشون (یعنی آزادی از بردگی) خشمگین و ناراحتن! "یانکی" لفظی هست که اهالی جنوب که برای مزارعشون بردهداری میکردن درباره روشنفکرهای شمالی به تمسخر و تحقیر استفاده میکردن. و میچل هم همش این لفظ رو درباره سربازهای شمالی به کار میبرد. این احساس و زاویهی دیدی است که باتوجه به باور بین الأذهانی مبنی بر ظالمانه بودن بردهداری، دستکم در آثار متأخر باعث تعجبه!!!!
2 سال پیش
بر باد رفته
مارگارت میچل
بر باد رفته، پرخواننده ترین رمان آمریکا به قلم مارگارت میچل است که در سال 1936 منتشر شد و جایزه پولیتزر سال 1937 و لقب مشهورترین زن ادبیات آمریکا را برای نویسنده خود به ارمغان آورد. فیلم بر باد رفته نیز که از روی همین کتاب ساخته شده است بسیار درخشید و توانست جوایز متعددی را کسب کند.
این کتاب، داستان عشق پر تلاطم اسکارت اوهارا به اشلی ویلکز را روایت میکند که در بحبوحه جنگ داخلی آمریکا در سال 1861 و ناآرامیهای بهدنبال آن روی داده است . داستان تاریخی این کتاب، خواننده را به وسیله سیر جذاب و گیرای خود ربوده و همراهی میکند و در این میان خواننده شاهد تقلاهای اسکارلت کم سن و سال و البته زیباست که مصرانه میخواهد در کشاکش جنگ، زندگی عاطفی و اقتصادی خود را به دست بگیرد اما اشلی قصد دارد با ملانی همیلتون ازدواج کند. بنابراین اسکارلت به خاطر لجبازی با اشلی، با چارلز همیلتون _برادر زن اشلی_ ازدواج میکند اما در همان ابتدای جنگ او را از دست داده و بیوه میشود و بعد هم برای از دست ندادن زمین پدری خود، تن به ازدواج مجدد با مردی میدهد. اسکارلت زنی است که در دنیای مردانه آن روزها، هم با جنگ و تبعات آن دست و پنجه نرم میکند و هم به شیوه خطرناکی، تعصبات مردانه زمانه خویش را به چالش میکشد. او برای اولین بار در قامت زنی مستقل در جامعه خود طغیان کرده و حتی برخلاف آموزشهای طبقه اشرافی خود و با شرایطی بدتر از بردههای سیاه پوست گاو آهن به خود میبندد و دست به کشت پنبه زده و بعد از آن شروع به تجارت الوار میکند و تمامی این کارها در حالی است که او برای تثبیت موقعیت و امنیت خود به شیوهای خودخواهانه، ارزشهای فرهنگی جامعه حاکم بر آن زمان را زیر پا گذاشته و به همین خاطر نیز با رت باتلر- تاجر موفق شمال و جنوب- پیوند زناشویی میبندد و یک زندگی مرفه را آغاز میکند درحالی که هنوز عاشق اشلی است. پایان داستان پیچیده اسکارلت اوهارا یکی از نقاط زیبای این رمان عاشقانه کلاسیک است که شاید اگر به خوشی اتمام پیدا میکرد، به این صورت در ذهن خواننده جاودانه نمیشد.
اما داستان صرفا بیان سختیهایی که یک دختر از طبقه بالا متحمل میشود نیست بلکه لابلای صفحات این کتاب، نگاهی تازه به تعصبات نژادی و قومی به تصویر کشیده شده است که شاید در مغایرت با کتابهایی با مضمون جنگ لغو قانون برده داری باشد. انگار این دفعه وجه دیگری از برده داری نشان داده میشود که در دیگر کتابها دیده نشده است. البته این مغایرت به معنای موافقت نویسنده با برده داری نبوده و صرفا توصیف شرایطی انسانی تر-و نه درست- از وضعیت بردهداری میباشد. ما در این کتاب شاهدیم سیاه پوستانی که برده خانواده اوهارا هستند، از اینکه باید این خانواده را ترک کنند، ناراحت بوده و حتی در جایی از داستان، یکی از همین کارگران سیاه پوست با وجود اینکه دیگر آزاد است و مالکی ندارد، برای محافظت از بانوی خود یعنی اسکارلت اوهارا در برابر تجاوز یک مرد، جان خود را به خطر انداخته و با او درگیر میشود. همینطور تا پایان داستان، تعدادی از بردههای سابق خانواده اوهارا با این خانواده زندگی میکنند و اسکارلت را ترک نمیکنند که این موضوع حائز اهمیت است.
0 سال پیش
5بهخوان
تو پوست خودم نمیگنجم برای خوندن جلد دوم
2 ماه پیش
4بهخوان
می خواستم یک یادداشت مفصل با تمام نکات مثبت و منفی کتاب بنویسم، بعد دیدم کتاب لو می رود و برای کسی که میخواهد انتخاب کند که کتاب را بخواند یا نه مناسب نیست. پس یادداشت را تغییر می دهم و نکاتی که میخوام از کتاب بگویم را در یک پست منتشر می کنم. اینطوری پست به درد کسانی میخورد که کتاب را خوانده اند چون خیلی دوست دارم به کسانی که این کتاب را بد می دانند نشان دهم شاید آنها کتاب را درست نخوانده اند.
در مجموع یکی از کتاب های محبوبم است و خیلی خوشحالم که دنباله ای برای آن نوشته شد، هرچند این دنباله (کتاب اسکارلت) خیلی به جذابیت بربادرفته نیست اما پرونده کتاب را در ذهن من بست، وگرنه باید تا اخر عمر به داستانی برای بسته شدن پرونده کتاب در ذهنم می اندیشیدم.
یادداشتم را در یادداشتهای جلد دوم کتاب منتشر خواهم کرد.