دربارهی کتاب کشتی سپیده پیمامرد غریبه با عصبانیت پا به زمین کوبید و گفت: ای احمق ها! همین حرف ها بود که مرا به این جزیره کشاند، ولی کاش بین را غرق می شدم یا اصلا به دنیا نیامده بودم. می شنوید چه می گویم؟ اینجا رویاها - رویاها، می فهمید؟ زنده می شوند، واقعیت پیدا می کنند. نه آرزوها، خواب ها.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
از این جلد بیشتر از دو جلد قبل خوشم آمد. ماجراها جدیتر و پرمعناتر شدهاند.
هر جزیره و هر اتفاقی نمادین است و اگرچه تابع هیچ قانونی از دنیای ما نیست، اما در دنیای خودش معقول است.
دو فصل آخر کتاب سرشار از نور و آرامش بود. دلم آب گوارای بینیاز کننده از هر خوردن و آشامیدن و گفتن میخواهد و آغوش گرم "اصلان".
2 سال پیش
5بهخوان
عالی
مثل کتابهای قبلی اینم عالی بود و سفر دریایی در کنار ادموند و لوسی و کاسپین بسیار خوش گذشت.
1 سال پیش
5بهخوان
کتابهای جادویی شگفتانگیز
خیلی خوشحالم که دارم نارنیا رو میخونم و به نظرم اصلا دیر نیست. خود سی. اس لوئیس هم اول کتاب خطاب به دختر خواندهاش نوشته که یه روزی اونقدر بزرگ میشی که دوباره شروع میکنی به خوندن قصههای پریان.
قسمتهایی از کتاب بود که انقدر احساس قشنگی داشتم که دلم نمیخواست هرگز اون صحنه تموم شه، زیباترین جا، وقتی بود که به آخر دنیا رسیدن و از نور سرشار شده بودن و آبِ دریا شیرین بود و طعم نور میداد. وهم جزیرهی تاریکی و اژدها شدن اوستاس رو هم خیلی دوست داشتم.