کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

پاییز فصل آخر سال است
پاییز فصل آخر سال است

3.2بهخوان
نویسنده: نسیم مرعشی
ناشر: چشمه
سال انتشار:1401
جلد:شومیز
صفحات:189
شابک:9786002294821
قیمت:
160,000 تومان
درباره‌ی کتاب پاییز فصل آخر سال استنشر چشمه منتشر کرد: این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می کنند.بیدار می شوند و می خورند و می دوند و می خوابند.همین:مگر به کجای دنیا برخورده؟بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدم ها تو را یادشان بیاید.تئاتر نو نهالان گیلان اول شده بودم.بابا ماشین آقاجان را گرفته بود و من را آورده بود خانه.لباس شیطان را از تنم در نیاورده بودم هنوز.شنل و شاخ و دمی که مامان درست کرده بود نمی گذاشت درست راه بروم.بابا برایم یک عروسک جایزه خریده بود.کله عروسک را کنده بودم.داشتن چشمش را از گردنش می آوردم بیرون.می خواستم بفهمم چرا وقتی می خوابانمش چشم هایش بسته می شود.بابا عروسک را گرفت و گذاشت کنار.من را نشاند روبه روی خودش.گفت من کسی نشدم،اما تو و رامین باید بشوید.یادت می ماند؟گفتم آره بابا،یادم می ماند.فردایش رفت و دیگر نیامد.چی از بابا به من رسید غیر از این حرف و چشم های سبزش؟نیامد که ببیند حرفش زندگی من را خراب کرده.خودش کسی نشد،من چرا باید می شدم؟
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
5بهخوان
اول فقط خوندم که بفهمم چرا جایزه‌ی جلال گرفته. بعد دغدغه‌ی شخصیت ها شد دغدغه‌ی من. لذت بردم از کتاب و نفهمیدم کی تمام شد. لیاقت جایزه جلال رو داشت. به نظرم نیسم مرعشی خیلی پر استعداد و موردعلاقه‌ ست😊🌱
2 سال پیش
5بهخوان
همیشه، هر بار که ریویو می خوانم از خواندن یک جمله، عبارت، مفهوم تعجب می کنم: اینکه یک نفر بنویسد چقدر به شخصیت اول داستان شباهت دارد. منظورم ملموس بودن یا واقعی بودن شخصیت اول داستان نیست. بیشتر اینکه یک نفر ادعا کند کم و بیش عین شخصیت اول داستان است. از وقتی که کتاب را تمام کرده ام، با خودم کلنجار می روم این ریویو را ننویسم. اما نمی شود. گفتن این حرف اصلاً برایم آسان نیست... اما چقدر لیلائم، چقدر شبانه ام و چقدر روجا. چقدر لیلائم که کنکور دادم چون همه می دادند. مهندسی خواندم با اینکه ادبیات را بیشتر دوست داشتم. چقدر روجائم که انگار با خودم مسابقه گذاشته ام تا آخر این راه را بروم، که هنوز هم دست بردار نیستم و در فکر فرصت مطالعاتی و پست داکم. چقدر شبانه ام که از ترس شکست خوردن هیچ کاری جدیدی را شروع نمی کنم، که هیچ تغییری در زندگی ام نمی‌دهم، که چسبیده ام به روتین همیشگی زندگی. روجا راست می گفت که ما دخترهای ناقص الخلقه ای هستیم. که از زندگی مادرهایمان در آمده ایم و به زندگی دخترهایمان نرسیده ایم. که قلبمان مال گذشته است و مغزمان مال آینده. کاش ناقص نبودیم.
2 سال پیش
2بهخوان
وقتی کتاب تمام می‌شود چیزی جز حس ناامیدی و تلخی دهان برای خواننده باقی نمی‌گذارد. ارزش وقتی که برایش گذاشتم نداشت.
1 سال پیش
3بهخوان
فکر می کردم بعد از رمان هرس با یک رمان خوب دیگر از این نویسنده مواجه هستم، اما پیش‌بینی ام درست از آب در نیامد... حدود 20 درصد کتاب را به زور خواندم. شخصیت ها همه ایستا، بدون درگیری و کش مکش خاص درونی یا بیرونی. شخصیت های معمولی توصیفات معمولی رفتارها معمولی تعجب کردم که چنین رمانی در چنین سطحی جایزه جلال برده!!!