کتاب|

عمومی

درباره‌ی کتاب چراغ هائی که روشن نشدنداین داستان در اوایل قرن بیستم در یکی از شهرهای کوچک امریکا می گذرد. «مری»، 18 ساله است و با پدرش زندگی می کند. پدر مری پزشک معتبری است. مری، اخیرا متوجه شده که پدرش نارسایی قلبی دارد. یک روز مری برای تماشای غروب خورشید به مزارع حومه شهر می رود و وقتی بازمی گردد با خبر مرگ پدرش روبه رو می شود و ... .
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
3بهخوان
نویسنده همان اکسیر زندگی را یادآوری میکند،زندگی کردن در لحظه؛ شاد بودن جایی که باید شاد بود و غمگین بودن تنها در جایگاه غم ...آنقدر در مشغله های روزمره غرق میشویم که شاد بودن را یادمان می‌رود و آنجا که میبایست با تمام وجود قهقهه سر دهیم ناگاه خود را گریان میبینیم... صد حیف که داریم زندگی کردن را فراموش می کنیم درست مثل دکتر کوچرانِ داستان.
2 ماه پیش
5بهخوان
چیست زندگی؟ ماندن یا رفتن؟ چیست زندگی؟ نفس کشیدن یا نکشیدن؟ چیست زندگی؟ خندیدن یا گریه کردن؟ و چقدر زود، دیر می‌شود برای زندگی کردن... داستان زندگی که میتونست بهتر باشه، میتونست جوانتر باشه، میتونست رنگارنگ باشه ولی... اَمان از "ای کاش" های زندگی
کتاب های دیگر شروود اندرسنمشاهده همه