دربارهی کتاب لم یزرعانتشارات نیستان منتشر کرد:
یکی داستانت پر آب چشم
دل نازک آید ز رستم به خشم
گفتم هروقت که خدای کاری را خواهد،لامحاله خواهد شد و از قضایش گریز گاهی نیست...
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
یکی از سهمگین ترین رمان هایی که خوانده ام. این کتاب در دل روایت مشت عجیبی به من زد و پایانی تلخ که نفس آدم را بند می آورد.
2 سال پیش
داستانی متفاوت از طرف دیگر جنگ ایران و عراق و پایانی غیرمنتظره، همین بس که داستان عشق ، همه جا یکی است
2 سال پیش
1بهخوان
برای من اصلا جذابیتی نداشت و من پایان بندی رو دوست نداشتم
1 سال پیش
3بهخوان
نه اینکه همیشه منتظر این باشم که همه ی قصه ها منتهی به حال خوش باشه که قطعا با حقایق جور در نمیاد، اما اینکه آقای بایرامی تو این قصه تو رو لحظه به لحظه در تنگناها واضطراب ها می گذاره وآخر هم یک ضربه ی نابهنگام، خوندنش رو برام سخت کرد ودر آخر بی رمق شدم ولی چکیده ی ذهنشون در این داستان برام جالب بود...