دربارهی کتاب زندگی غربی شرقی من (خاطرات آنه ماری شیمل)انتشارات افکار منتشر کرد:
راستش این است، نمیخواستم سرگذشت خودم را روی کاغذ بیاورم. اما چندی
پیش که برای دانشجویی ماجرای تحصیل خود را در زمان جنگ شرح دادم و
برای او هجده ساعت درس و سمینار در هفته، کار در کارخانه حتی موقع تعطیلات،
بدون کمک هزینه تحصیلی، ناامید از سفر به خارج ازآلمان و فراگیری زبان در
کشوری دیگر، حملات شبانه هواپیماهای جنگی و بسیاری دیگر از مشکلات
تعریف کردم، این مرد جوان با حیرت از من پرسید: «پس یعنی فرصت تفریح و
مثلا رقص هم نداشتهاید؟» همین موضوع باعث شد فکر کنم، شاید بیمناسبت
نباشد، به توصیف گوشهای از زندگی خودم بپردازم.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
ترجمه که واقعاً بد بود. بیوسواس، بیدقت! خوب بود نمایه داشته باشد و شعرها به زبان اصلیشان هم بیایند. ترجمهی شعرها که افتضاح بود. البته همین که چنین کتابی ترجمه شده جالب است و باید از مترجم برای انتخاب این کتاب سپاسگزاری کرد.
فصول اولش که به تحصیلاتش میپرداخت برای من جالبتر بود، دوران استادیاش در هاروارد را هم خیلی دقیق توصیف کرده بود و تصوری میداد به آدم از فضای آنجا. تشکراتش ته نداشت. سفرای آلمان در تمام بلاد اسلامی را تقریباً نام برد و از لطفهایشان تشکر کرد و البته دامنهی تشکرات به آنها محدود نمیشد. کتاب پر از اسم است که شایسته بود مترجم صورت اصلیشان را در پانویس بیاورد.
نکات جالبی دربارهی سیر شرقشناسی و اهالی این رشته میشود لابهلایش پیدا کرد.
تکههایی از کتاب:
[فرانتس بابینگر نتیجهی مطالعات خود دربارهی اصحاب کهف در آناطولی را ارائه میکرد [در کنگره بینالمللی تاریخ ادیان در سال ۱۹۵۰ در آمستردام و پیوسته مینالید: «در اینجا نشانی از ایمان نیست، ایمانی دیده نمیشود» زیرا بررسی موضوع پرارزش اصحاب کهف صرفاً از جنبهی نقد تاریخی به نظر او تقدس موضوع را از بین میبرد (صص۱۰۷ و ۱۰۸)
در سالهای دههی ۸۰ یکی از استادان زبان سانسکریت که در ییل درس میداد، راستی استادان زبان سانسکریت از اسلامشناسان خوششان نمیآید، از من پرسید: «آنهماری، چرا شغل نفرتانگیز اسلامشناسی را انتخاب کردهای؟» در پاسخ به او گفتم: «چون در زندگی قبلی خود بیوهی هندویی بودم که نمیخواستم مرا بسوزانند!» گفت: «پس حقت همین است!» (ص۳۷۷)
[... بیشتر به نظر میرسید که [مشکلات در «هاروارد» ناشی از رقابت بیرحمانه بین دانشجویان باشد. روزی یکی از دانشجویانم که اهل فرانسه و فردی مهربان بود، از نظر روحی بهم ریخت و من از یکی از همکاران جوان با ناراحتی درخواست کمک کردم. این همکار بدون ناراحتی گفت: «آهان، این جور مسائل خیلی پیش میآید. تازگیها یکی از دانشجویان خودش را از پنجرهی خوابگاه ما به پایین پرت کرد!» (ص۲۷۲)
1 سال پیش
5بهخوان
هر کس که کند قصد شکاری
شاید نکند صید غزالی
وآنکس که گرفته است غزالی
دانند که کرده ست شکاری...
4 ماه پیش
2.5بهخوان
کتاب پر از اسامی آکادمسینهای مختلفه که هیچ توضیحی هم دربارشون تو پانویس و ... نیست. غیر از اون مفصلا روابط آکادمیکش رو هم شرح کرده که خب طبیعتا جذابیت خاصی نداره. طبیعتا اگر کسی تخصصی اسلام شناسی میخونه شاید براش مفید و جذاب باشه و الا برای یه مخاطب عام تقریبا فاقد جذابیته.