دربارهی کتاب اختراع بزرگ و بشریت
مخترع جوان:آره مقصر خودمم...
همیشه خودم بودم،
الان«آنا»توی اون اتاق داشت تلویزیون نگاه میکرد...
به جای اینکه توی اون سوئیت،
کنار خونه ی اون مرتیکه؛زندگی کنه...!
شایدم الان توی سوئیتش نباشه...
شاید دارن با هم سیب گاز میزنن...
از همون سیب ایی که دیگه این دوره-زمونه پیدا نمیشه.
مشاور خیالی:اون بر میگرده.
مخترع جوان:اون دیگه بر نمی گرده.
ازش خبر دارم...
هر روز دارم بهش زنگ میزنم
اما جوابمو نمیده...
حسابی سرش گرمه و از زندگی جدیدش،راضیه،مشاور خیالی:باید بذاری یه کم بگذره...
اون احتیاج داره کمی فکر کنه.
مخترع جوان:اون به هیچی فکر نمیکنه...
الان فقط داره سیب گاز میزنه.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه