دربارهی کتاب انگار گفته بودی لیلی (شومیز)شب برام قصه ی سیاوش را می گفتی و من خوابم میبرد. اما قصه ی لیلی را نگفتی. قصه ی زندان را هم تعریف نکردی . می ترسیدی تحمل نکنم؟ از این یار هم بندت محمود هم چیزی نگفتی.تو نمی گفتی یا من اجازه نمی دادم بگویی؟ مستانه می گفت آن قدر برای محمود از «لیلی» گفته بودی که وقتی از زندان آزاد شده، پیش خانم جان برنگشته. یک راست رفته دنبال «لیلی» . برای من چرا نگفتی؟ شاید می ترسیدی حسادت کنم و با «لیلی» تو در بیفتم؟ ولی علی خودت قضاوت کن. من آدم مطمئن تری بودم یا محمود برای از «لیلی» گفتن؟پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
من تا حالا از سپیده شاملو چیزی نخونده بودم. هیچ قضاوتی هم راجع به این کتاب و این نویسنده نداشتم. یه چیزی هست که بهش میگن نثر زنانه، یا زنانگی در نوشتن، و به نظرم خانم شاملو سرشار از این بود. قصه به شدت تلخ بود، در حد زهرمار:) ولی دلم میخواست ادامهاش بدم. خیلی حالت سیالی داشت و یک جاهای زیادی نمیفهمیدم این حقیقته یا نگاه بیمارگونه راوی. خوندنش شبیه به دیدن یه خواب بلند بود. شخصیت علی و شراره رو خیلی دوست داشتم. از مستانه و محمود خیییلی بدم اومد و این قدرت نویسنده بود که شخصیتهایی اینقدر متفاوت و با جزییات خلق کنه، درحدی که میتونستم کاملا آدمهای داستان رو ببینم و تصور کنم. رمان سختیه، هرکسی شاید دوستش نداشته باشه، خیلی جاهاش گنگ و نامفهومه، قلم فوقالعادهای داره و میکشوندت. سه ستاره بهش میدم چون یه جاهایی نیاز به توضیح بیشتر داشتم و درست درک نمیکردم چی شده و حدسی پیش رفتم.
10 ماه پیش
4بهخوان
یک کتاب زنانه و پر از تنش و احساس که هنگام خواندنش از گریه کردن، نمی توان گریخت!
2 سال پیش
5بهخوان
در طول کتاب حال تهوع داشتم. و با هر کلمهاش دلم میخواست اشک بریزم.
7 ماه پیش
"اگرآن همه لوس نبودم، اصلا گریه نمی کردم. چه می دانستم بیخودی اشک خرج می کنم. چه می دانستم بعدها چقدر آن را کم می آورم..."
× من اعتراف می کنم که برای این کتاب حرف داشتم! اما آنقدر و آنقدر توی مدتی که داشتم می خوندم حرف و نظر شنیدم، و بعضا سلیقه خود را در حلق بنده فرو کردن، که ذهنم دیگه نمی تونه حرف خودشو بزنه :-"
فقط اینو بگم من این نثرِ سیال طور رو دوست دارم، اما بیشتر برای چیزهای کوتاه. و این مدلی نوشتن باید ظرافت خاصی داشته باشه به نظرم که مخاطب خسته نشه. این خوب بود ولی فکر می کنم که یه چیزی کم داشت.
جدای از داستانش که حال آدمو بهم می آورد...