کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب سوفیا پتروونا سوفیا پتروونا رمان کوتاهی است که لیدیا چوکوفسکایا آن را در اواخر دهه ی 1930 نوشت. این رمان درباره ی تصفیه های استالینی است و از جمله معدود آثار باقیمانده در این باره است که در همان دوران نوشته شده. پس از تغییر شرایط سیاسی، نسخه ی ویرایش شده ی سوفیا پتروونا، اولین بار در 1965 منتشر شد. داستان این رمان درباره ی ماشین نویسی به نام سوفیا پتروونا در اتحاد جماهیر شوروی است. پسر او، نیکالای (کولیا)، عمیقاً به کمونیسم اعتقاد دارد و در آغاز مسیر نویدبخشی است. طولی نمی کشد که تصفیه ی بزرگ آغاز می شود و همکاران سوفیا، در بازار گرم متهم کردن به خیانت، ناپدید می شوند و در همان حال آلیک، بهترین دوست کولیا، هم خبر از بازداشت شدن او می دهد. سوفیا می کوشد خبر بیشتری از کولیا به دست آورد، اما در جریان وسیعی از بوروکراسی فرو می رود.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
نشر ماهی از مجموعه‌ی «فرهنگ و ادبیات اروپای شرقی»، به سرپرستی خشایار دیهیمی، کتاب داستانی سوفیا پتروونا اثر لیدیا چوکوفسکایا (1907-1996) را با ترجمه‌ی خشایار دیهیمی منتشر کرده است. در این مجموعه، علاوه بر داستان و نمایش‌نامه، مجموعه‌مقاله و جستار هم منتشر خواهد شد. وقایع داستان سوفیا پتروونا در سال‌های آخر دهه‌ی سی روسیه می‌گذرد. ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
1 سال پیش
5بهخوان
سوفيا پتروونا رمان بسيار كوتاه و بسيار دردناكي بود، در جامعه اي مشخص اما به نظر من كاملا قابل تعميم به تمام جامعه هاي كوچك و بزرگ ديگر. درباره ي حتا خود ادم، وقتي كه سراپا دروغ مي شود و اگاهي و شعورش را از دست مي دهد. سوفيا سخت دلبسته ي جامعه اش است و وقتي تنها دلخوشي و دارايي زندگي اش يعني پسرش را از دست مي دهد نمي داند كدام را بپذيرد، دروغ گويي و خيانت پسرش را يا فروپاشي همه ي انچه به ان سخت ايمان داشته. اين تصميمي بسيار دشوار است كه كمابيش همه ما به روش هاي مختلف با ان روبه رو مي شويم. وقتي مجبوريم روبه روي حقيقت سرد و بي معني بايستيم و خالي بودنش را بپذيريم. شايد هم ديوانه شويم. مثل سوفيا.
11 ماه پیش
4بهخوان
سوفیا پتروونا... این رمان کوچیکه باعث شد به عنوان یه مرد حس مادر بودن رو تا حدی بفهمم. دل نگرانی هایی که یک مادر میتونه تحمل کنه. رمانی که بهش رسیدگی نشده بهش پرداخت نشده انگار حزبی خواسته که این رمان بی سر و صدا باشه حقش بود خیلی زودتر بخونمش ولی دیر نشده بود ما اول راهیم خیلی کتاب زیبایی بود کتابی که واقعا به سختی میتونید کنار بزاریدش لذت بردم...همین قدر بگم کفایت می‌کنه
11 ماه پیش
3بهخوان
همانطور که نویسنده هم اشاره کرد، این کتاب روایتگر داستان یک مادر است. مادری که در میان باورهایی که سال ها با آن‌ها بزرگ شده و اعتماد به فرزندش دچار جنون میشود. شخصا حال و هوای کتاب برای من تا حد زیادی یادآورد "عصیان" نوشته یوزف روت بود، همان ساده‌دلی، همان اعتماد و باور بی دلیل و همان جهالت نسل ها