دربارهی کتاب استونراستونر هنگام تدریس در کلاس گاه چنان غرق در موضوع درس میشد که نهتنها بیکفایتیاش، بلکه وجود خود و حتی دانشجویان را از یاد میبرد. گاه آنقدر سر شوق میآمد که لکنت میگرفت، با دستانش حرف میزد و یادداشتهایی را که از پیش آماده حرده بود به کل فراموش میکرد. اوایل از فوران احساسات اینچنینی شرمزده میشد، اما وقتی دید دانشجویان بعد از کلاس بیشتر به نزدش میآیند تهییج شد تا کاری را بکند که هرگز کسی به او یاد نداده بود. شروع کرد به فاش کرد عشقش، عشق به ادبیات، به زبان، به رازهای سربهمهر عقل و احساس در ترکیبات موجز و غریبو نامنتظرهی حروف و کلمات در سردترین و سیاهترین حروف چاپی… عشقی که پیشتر طوری پنهانش کرده بود که گویی ممنوعه است و خطرناک، و حالا در ابتدا محتاطانه و سپس با قاطعیت و در نهایت با غرور و افتخار از آن پرده برمیداشت.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
کتاب راجع به زندگی ویلیام استونر هست. استون استاد دانشگاه میزوری است با ایدیت ازدواج ناموفقی میکند. حاصل ازدواج دختری به نام گریس است. در 42سالگی با دختر جوانی به نام کاترین رابطه عاشقانه برقرار میکند. اسامی همکارانش در دانشگاه هولی لومکس، فینچ است.
1 ماه پیش
5بهخوان
چه میشه گفت راجب این کتاب جز اینکه شاهکاره و اینکه خیلی خوشحالم که باهاش آشنا شدم ولی فکر میکنم انقدر جنبههای عمیقتری داره که در آینده برام آشکار خواهد شد.
نقد و تفسیرهای خیلی خوبی ازش نوشته شده که ارجاعتون میدم به همونها. یکیشون هم به خوبی انتخاب شدن و آخر کتاب اومده توسط نشر ماهی. ترجمه هم روان و بینقص و تجربه عالیی رو برام است.
2 ماه پیش
4بهخوان
به نام او
در ستایش ملال
آلبر کامو در کتاب «یادداشتها» که به نظر من یکی از بهترین کتابهایش است درباره «یکنواختی» چنین مینویسد:
«دربارهی یکنواختی.
یکنواختی آثار واپسین تالستوی. یکنواختی کتابهای هندوها –پیامبران صاحبکتاب- بودا. یکنواختی کتابهای مذهبی. یکنواختی نیچه – پاسکال – چخوف – یکنواختی وحشتناک پروست، مارکی دوساد، و غیره، و غیره ...»
(آلبر کامو، یادداشتها بهترجمه خشایار دیهیمی، ص161، نشر ماهی)
در اینجا «یکنواختی» یا بهعبارت بهتر «ملالانگیزی» یک نقصان نیست بلکه یک ویژگی و ممیزه است. خیلیها «مرگ ایوان ایلیچ» تالستوی را بهترین اثرش میدانند با اینکه ملالانگیزترین داستان اوست یا چخوف در نظر خیلی از مخاطبان جدی ادبیات «بهترین داستانکوتاهنویس تمام دورانها» است در عین اینکه داستانهایش با «ملال» و «یکنواختی» عجین است. از «در جستجوی زمان ازدسترفته» پروست که دیگر نباید چیزی گفت که به قول کامو وحشتناک ملالانگیز است و مرد میخواهد که آن را به پایان ببرد. سختی خواندن اثر پروست تنها به طولانیبودنش نیست بلکه بیشتر بهخاطر ملالانگیزبودنش است.
حالا اینها را گفتم تا یک رمانِ فوقالعاده و در عین حال ملالانگیز را معرفی کنم؛ «استونر» نوشته جان ویلیامزِ امریکایی.
«استونر» داستان زندگی ویلیام استونر است کسی که در دانشگاه میزوریِ امریکا استاد ادبیات انگلیسی است. جان ویلیامز که خود در همین دانشگاه استاد ادبیات انگلیسی بود، زندگی استونر را از سالهای نوجوانی و ورودش به دانشگاه بهعنوان محصل شروع میکند و پس از آن به تحصیل و ازدواج و تدریسش و ... میپردازد. رمان یک داستان زندگینامهای است و بر محور زندگی این استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبی جلو میرود. همین جا است که میتوان ملالانگیز بودن داستان را حدس زد مگر زندگی یک علاقمند به ادبیات چه فراز و فرود جالبی برای روایت دارد؟ زندگیی است تقریبا تخت مانند بیشتر افراد معمولی جامعه. جان ویلیامز نیامده به این زندگی یکنواخت داستانها و خردهروایتهای عجیب و غریبی اضافه کند بلکه با بازگوکردن جزئیاتی جالب از زندگی استونر، که اکثراً ما در نگاه اول از توجه به آنها غفلت میورزیم، زندگی یکنواختش را جذاب و خواندنی روایت کرده است، بهطوری که بعید میدانم کسی این رمان را شروع کند و بهراحتی آن را کنار بگذارد و مشتاق ادامهدادنش نباشد. از این جهت این کتاب من را به یاد رمان «وجدان زنو» نوشته ایتالو اِسوِوو انداخت. آن کتاب هم تنها رمان شناختهشده نویسندهاش بود ضمن اینکه نویسنده در نوشتن آن تاثیرات زیادی را از زندگی شخصیش گرفته بود؛ مانند «استونر»
کامو درجای دیگری در همان کتاب «یادداشتها» درباره نیچه چنین مینویسد:
«نیچه که یکنواختترین زندگی بیرونی ممکن را داشت، ثابت میکند که اندیشه بهتنهایی و دنبالکردنش در تنهایی ماجرایی دهشتناک است.»
(آلبر کامو، یادداشتها بهترجمه خشایار دیهیمی، ص228، نشر ماهی)
آری از بیرون که به زندگی بزرگی چون نیچه هم نگاه کنی چیزی جز یکنواختی نمیبینی ولی اتفاقات اصلی در درون این متفکر میگذشته که موجب دگرگونی دنیای پیرامونیاش هم شده است. در مقیاسی کوچکتر در شخصیت ویلیام استونر هم چنین است. زندگی یک استاد ادبیات چیز خاص درخور توجهی ندارد ولی اینکه چه در درونش میگذرد و این شور چه تاثیری بر محیط پیرامونیاش دارد امر جالبی است بخصوص برای کسانی که بهنوعی شبیه استونر هستند؛ عاشقان کتاب و ادبیات او را بیشتر از هرکس دیگری درک میکنند و با او حس همذاتپنداری دارند. کسانی که مانند او مورد طرد جامعه قرار گرفتهاند و به درونگرایی گرایش دارند و از آن طرف بهخاطر علاقهشان و گوشهگیری ناشی از آن از پس بسیاری از وظایفی که جامعه برعهدهشان گذاشته برنیامدهاند. در واقع «استونر» روایتِ زندگی فردی است که بهخاطر علایقش گوشهگیر شده و کمترین ارتباط را با جامعهاش دارد. چیزی که بهطور نسبی برای هرکدام از ما که علاقمند کتاب و ادبیات هستیم مصداق پیدا میکند.
«استونر» در 1965 در امریکا نوشته شد ولی در حدود نیم قرن بعد، سالها پس از مرگ جان ویلیامز، در اروپا مورد اقبال گرفت و بار دیگر بر سر زبانها افتاد و یکی از کسانی که در شهرت دیرهنگام این رمان نقش داشت جولیان بارنز، نویسنده مشهور انگلیسی، بود او این کتاب را بهترین رمانی خواند که در سال ۲۰۱۳ خوانده است. از «استونر» بهعنوان «بهترین رمان مغفولمانده امریکایی» نیز نام میبرند. در ایران هم اولین ترجمه این رمان در سال ۱۳۹۵ به بازار کتاب عرضه شد و تا به امروز چهار ترجمه از آن شده است. ولی ترجمهای که بیش از پیش این رمان را به مخاطبان فارسیزبان شناساند ترجمه اخیر آن به قلم محمدرضا ترکتتاری بود که توسط نشر ماهی عرضه شده است. ترکتتاری مترجم خوب و شناختهشدهای است که کتابهای متعددی را از ادبیات انگلیسیزبان به مخاطبان عرضه کرده. این کتاب هم از ترجمههای خوب اوست هرچند که باید بدانیم در این زمینه فضل تقدم با او نیست.
نکته جالبی که میخواهم در آخر به آن اشاره کنم؛ فضایی است که جان ویلیامز از دانشگاههای امریکا و مناسباتی که در آن وجود دارد، ترسیم میکند. ویلیامز تصویری از دانشگاه امریکا به دست میدهد که برای ما نیز آشنا است. همان رقابتها بر سر کسب عنوان و قدرت، همان مقالهمحوربودن و همان روابط خشک دانشگاهی که بر همهچیز از جمله فراگیری دانش سایه افکنده است. خواندن این رمان را بیش از همه به کسانی که تحصیلات تکمیلی را گذراندهاند و یا در دانشگاه مشغول تدریس هستند، توصیه میکنم.
1 سال پیش
5بهخوان
واقعا از داستانهایی که زندگی یک آدم را از اول تا آخرش تعریف میکنند خوشم میآید. علاوه بر این، داستان اصلی در محیط دانشگاه میگذشت و بعضی از چالشهای آکادمیا را به خوبی نشان میداد. اما به شکل کلانتر داستانِ گم شدن موفقیتهای کوچک وتلاشهای آدمها در طول تاریخ است.
خیلی بهتر از چیزی بود که انتظارش را داشتم و تقریبا بدون وقفه خواندمش.
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.