کتاب|

عمومی

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
«سرود رهایی» مصاحبه‌ی تاریخ شفاهی با محمود حکیمی است که توسط سازمان اسناد و کتابخانه‌ی ملی منتشر شده. محمود حکیمی از نویسندگان و مترجمان پرکار ایرانی است. او در شهریور ۱۳۲۳ در تهران متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، وارد دانشسرای عالی شد و در رشته‌ی ادبیات و زبان انگلیسی فارغ‌التحصیل گردید. حکیمی در اواخر دهه‌ی چهل و نیمه‌ی نخست دهه‌ی پنجاه خورشیدی کار خود را در حوزه‌‌ی ادبیات کودک و نوجوان با ترجمه‌ی آثاری از مغرب‌زمین آغازید. او نخستین بار در مجله‌ی «کیهان بچه‌ها» دست به قلم برد. موضوع اصلی کتاب پیش رو ورود این نویسنده‌ی پرکار معاصر به عرصه‌ی ادبیات کودک و نوجوان و تداوم آن به مدت ۵۰ سال است. در این کتاب سعی شده گوشه‌هایی از زندگی و عملکرد محمود حکیمی با تاکید بر آثار تالیفی او پیش از انقلاب ۵۷ مورد بحث و گفت‌وگو قرار بگیرد. شهید بهشتی مرا تشویق کرد به سخنرانی‌های شریعتی بروم محمود حکیمی در سال‌هایی که در دبیرستان‌های قم آموزگار بود، به عنوان یکی از نویسدگان ثابت در مجله‌ی «مکتب اسلام» - نخستین نشریه‌ی رسمی حوزه‌ی علمیه‌ی قم که در سال ۱۳۳۷ش توسط آیت‌الله شریعتمداری تأسیس شد - فعالیت می‌کرد. مکتب اسلام در سال‌های پیش از انقلاب، از معدود نشریات حوزوی بود که می‌کوشید اندیشه‌های نوی مذهبی را که در قم پدید می‌آمد و البته متاثر از جریان‌های نوگرای اسلامی بود، به مشتاقان عرضه کند. فعالیت حکیمی در مکتب اسلام در اواخر دهه‌ی ۴۰ است همزمان می‌شود با سخنرانی‌های دکتر شریعتی در حسینیه‌ی ارشاد. محمود حکیمی که به گفته‌ی خودش زمانی شیفته‌ی شریعتی بود و بعدها با تحقیق بیش‌تر پی به خطاهای او برد، دکتر بهشتی را مشوق اصلی‌اش در نشستن پای سخنرانی‌های دکتر شریعتی می‌داند. او می‌گوید: «در مورد مرحوم شریعتی، شهید بهشتی مرا تشویق کرد که به سخنرانی‌های ایشان بروم. من هم چند جلسه به سخنرانی‌های ایشان در حسینیه‌ی ارشاد رفتم.» ص ۵۷ حکیمی درباره‌ی مخالفان و موافقان دکتر شریعتی در مجله‌ی مکتب اسلام می‌گوید که جز سید هادی خسروشاهی، شریعتی موافق چندانی در آن‌جا نداشته است: در مورد مکتب اسلام هم باید بگویم که غیر از آقای سید هادی خسروشاهی، چندان موافقی با دکتر شریعتی آن‌جا نبود. از جمله آقای میرابوالفتح دعوتی که خیلی مخالف بود. یک‌دفعه من از تدریس در دبیرستان به دفتر «مکتب اسلام» در قم که بازگشتم، دیدم آقایان سید هادی خسروشاهی و میرابوالفتح دعوتی یکی طرفدار و یکی هم مخالف شریعتی شدیدا با هم مشغول بحث بودند که ما دیگر وساطت کردیم. به هر حال این اختلاف نظرها وجود داشت و تاثیر آن هم بسیار زیاد بود. اما بعدا نقدهای جدی‌تری را خواندم. از کسانی که در حوزه به شدت با شریعتی مخالفت می‌کرد آقای مصباح بود. ایشان در آخر سخنرای‌های خود معمولا گریزی به شریعتی می‌زد، اما در مقابل کسی که دفاع جانانه کرد شهید بهشتی بود. ایشان دو سخنرانی کرد که با عنوان «شریعتی: جستجوگری در مسیر شدن» چاپ شد. این کتاب خیلی موثر بود. البته آیت‌الله خامنه‌ای هم از ایشان دفاع می‌کرد. ص ۵۹ حکیمی خاطر‌ه‌ی جالبی هم از یکی از موافقان دو آتشه‌ی شریعتی بیان می‌کند: شخص دیگری که باید نام ببرم مرحوم سید غلامرضا سعیدی بود. [...] ایشان به شدت به شریعتی علاقه داشت. یک زمانی آقایی یک کتاب علیه شریعتی نوشته بود. ظاهرا کتاب‌های شریعتی را هم اصلا نخوانده بود، ولی مطرح کرده بود که او مخالف ولایت است و از این صحبت‌ها. مرحوم سعیدی که این کتاب را خواند شدیدا عصبانی شده بود و می‌گفت: «اصلا چیزهایی نوشته که شریعتی نگفته و من باید یک روز حال او را بگیرم.» آن ایام من در دبیرستان‌های «پروین اعتصامی» و «آذرمیدخت» (دخترانه) و شهریار (پسرانه) در قم آموزگار بودم. یک رز در هنگام برگشت از مدرسه و در چهارراه فاطمی دیدم ازدحام جمعیت است. رفتم جلوتر دیدم دو تا پیرمرد همدیگر را دنبال می‌کنند. [...] در این حال یکی از آقایان به من گفت: «سید غلامرضا به حرف هیچ‌کس گوش نمی‌کند ولی تو را قبول دارد. بدو برو جلوی او را بگیر.» خلاصه جلوی این همه زائر شهر قم شروع کردم به دویدن. بعد که به ایشان رسیدم دیدم که نفس‌نفس می‌زند. خوب ایشان هم پیر بود، شاید بالای هفتاد. جلوی او را گرفتم و گفتم: «نمی‌گذارم بروی» گفت: «چرا نمی‌گذاری؟... ایناهاش... خودشه... ولم کن.» خلاصه هر جوری بود به زور ایشان را تا سرِ چهارراه آوردم. صص ۵۹ و ۶۰