مادر این بچه ها، از آن زن های خاله زنکی نبود که بیشتر وقت شان را با حرف های بیهوده تلف میکنند. او همیشه آماده بود تا با فرزندانش بازی کند، برایشان کتاب بخواند و در انجام تکالیف مدرسه به آنها کمک کند.
او همچنین وقتی بچه هایش در مدرسه بودند، برایشان قصه مینوشت و وقتی برمیگشتند، داستان هایش را بعد از عصرانه با صدای بلند برایشان میخواند،
10 ماه پیش
4بهخوان
داستانِ یک خانواده فرهیخته با سه کودکشان.
از نوع ادبیات مدرن انگلیسی است.
این خانواده با مشکلاتی روبه رو میشوند ولی امیدواری،شجاعت و مقاومتشات مثال زدنی است.
روبرتا،پیتر و فیلیس در کنار سرگرمی های روزانه شان دست به کارهای قهرمانانه ای میزنند که شیرین و خواندنی است.
داستان نسبتا طولانی است اما یک طور خاصی زیباست.
2 سال پیش
5بهخوان
* خیلی وقت بود به این نتیجه رسیدهبودم که کتابهای کودک و نوجوان (علی الخصوص کتابهای کودکان) ربط چندانی به کودکان ندارند و بیشتر برای بزرگسالان مناسباند. یعنی در واقع کتابهایی هستند که بزرگترها دربارهٔ بچهها مینویسند و بهعنوان یک کارکرد جانبی میتوان از آنها برای سرگرم کردن کودکان هم استفاده کرد. این کتاب باعث شد در نتیجهگیریام تجدید نظر کنم.
* کتاب به شدت مناسب برای ردهٔسنی کودکان دبستانی است؛ هم به لحاظ نوع نوشتار و هم به لحاظ محتوای تربیتی و اخلاقیاش. پس بهعنوان یک هدیهٔ مناسب میتوان از آن استفاده کرد.
* همچنین ساختار بخش بخش و سریالی قصه این کتاب را، به کتابی مناسب برای قصههای شبانه (اگر این رسم هنوز از بین نرفتهباشد) بدل میکند.
http://davanevis.blog.ir/post/the-railway-children
10 ماه پیش
5بهخوان
بچه ها در فاصله ی چند روز خود را از منزلی زیبا در شهر ، در خانه ای کوچک در روستا میبینند. همه چیز از آن شب شروع شد .همان شبی که دو نفر به منزل زیبایشان در شهر آمدند .و دقایقی را در.اتاقی در بسته آرام و زمزمه کنان گذراندند. همان شبی که دیگر پدر را ندیدند .....! و حالا در این روستا غریب اند .تنها دوست آنها در این شهر ، راه آهنی خلوت است .:)