دربارهی کتاب آسمان ارغوانی بودانتشارات مرکز منتشر کرد:
پیش از رفتن عماد گفت:آن اطلس ارغوانی را به من میدهی؟میخواهم با نذر تو زندگی ام را آغاز کنم
آشر مکث کرد چیزهای بسیاری را داده بود و خیلی چیزها را گرفته بود دلیلی نداشت پارچه ی ارغوانی را بخواهد و برای خود نگه دارذ
به خورجینش دست برد پارچه ی ارغوانی را درآورد و آرام آن را به سوی عماد انداخت بادی وزید و پارچه در آسمان باز شد دم غروب آسمان ارغوانی شد
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه