کتاب|

عمومی|

علم|

سایر

درباره‌ی کتاب نیلاحساس می کنم پر شده ام ، چیزی دارد درونم سرریز می کند . میان این همه رنگ نشسته ام . صدای ماشین ها از خیابان می آید . چراغ قرمز است ، از بین نرده ها می بینم . کنار فواره پسرکی با کلاه نارنجیو شلوار آبی می خندد. کلاغ ها ی سیاه در آسمان آبی پرواز می کنند. زنی تنها با روسری صورتی از کنارم می گذرد . خاطرات خاکستری در سرم دور می زنند. ، لحظه های رنگ پریده ی آینده انتظارم را می کشند و میشود با نوک تیز مداد بی سپر جنگید اما تا هست رنگ هست ، مثل رنج که بابائی ندارد .
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه