کتاب|

عمومی|

روان‌شناسی|

درباره‌ی روانشناسی

درباره‌ی کتاب چون باد چون موجانتشارات ماهی منتشر کرد: نوشته‌های کوتاهی که در این کتاب آمده‌اند همان‌قدر داستان‌کوتاهند که مقاله یا پژوهش‌های روانکاوانه. این قطعات که در قالب اول‌شخص روایت شده‌اند، بیش‌تر به خاطره شبیهند و گاه آدمی را به یاد سبک اورول و موام در خاطره‌نویسی می‌اندازند.هر یک از فصول کتاب به موضوع خطیری می‌پردازد، از جمله ماهیت اشتیاق، نقش سرنوشت‌ساز وهم و وهم‌زدایی از زندگی آدمی، ماجراجویی در تقابل با کوته‌فکری، ارزش مهارت و تخصص، ریشه و اجزای قهرمان‌گرایی و ...نثر بولونینی دلپذیر است و صمیمیتی دلفریب دارد. از همین روست که ظهور مفاهیم روانکاوانه در متن به معنای تحمیل اصطلاحات فنی این رشته نیست، بلکه بیش‌تر محملی است برای روشن‌ساختن مطلب به روشی خلاق.یکی از کارتن‌های والت‌دیسنی (آن جادوگر «تخیل معقول») را به یاد می‌آورم که در آن دانلدداک، سرخوش و آسوده، بر قایقی نشسته و پاروزنان بر آب‌های خروشان رودخانه‌ای کوهستانی پیش می‌رود. همه‌چیز بر وفق مراد است و به نظر می‌رسد قهرمان ما، زیرلب زمزمه‌کنان و آوازخوانان، هیچ دردی در این دنیا ندارد. ناگهان چیزی می‌بینیم که به انتظار دانلد دانک سرخوش و فارغ‌البال نشسته: آبشاری هولناک که یکراست به ورطه‌ای بی‌انتها می‌ریزد. این‌جاست که معجزه رخ می‌دهد: دانلد از آبشار بی‌خبر است، پس به پاروزدن ادامه می‌دهد. قایق به طرز معجزه‌آسایی به مسیر پیش‌رو ادامه می‌دهد، انگار هنوز روی آب قرار دارد. البته لحظه‌ای بعد، واقعیت مثل پتکی بر سرش فرود می‌آید و درست در همین لحظه است که همه‌چیز فرو می‌پاشد: اوهام قایقران دیگر یارای هدایت قایق را ندارند. . اوهام آدمی زندگی برخی افراد را پربار می‌سازد و زندگی برخی دیگر را به تباهی می‌کشاند. داستان ایکاروس نمونه‌ای گویاست. او خود و ابزار ناکارآمدش را زیاده از حد جدی گرفت و سرانجام با خودفریبی به دریا سقوط کرد. شخصاً معتقدم روش هر انسانی در کنارآمدن با این فرآیند وهم‌زایی-فرآیندی که مستلزم زندگی دراین جهان است- یکسره منحصر به خود اوست. . هستند کسانی که با توسل به باورهایی پوچ و بی‌معنی و گاه حتی جنون‌آمیز از درک این حقیقت تلخ سر باز می‌زنند و دیگرانی که به قرائتی از این دست تن می‌دهند، اما به ورطه‌ی افسردگی فرو می‌افتند. بعضی این مسئله را به غمنامه‌ای بدل می‌کنند، بعضی دست‌به‌دامان فلسفه می‌شوند یا دست‌کم به سراغ آیین جوانمردی می‌روند. . گروه دیگری هم هستن که احساس می‌کنند باید بیش‌تر دراین‌باره بیندیشند، شاید با نوشتن. . من از این دسته‌ام.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 ماه پیش
5بهخوان
روزی که کتاب دستم رسید، روانم آن "آها"ی معروف را گفت و اضافه کرد: "اینک پاسخ. بیا یکبار دیگر دست بیاندازیم به گل‌وگردن آن گره قدیمیه، آن عمیق عمیقه. آنکه سال‌ها زیر خروارها خاک خوابیده بود و تازه‌تازه داری حفاری‌اش می‌کنی که گوشه‌هاییش رخ نمایانده اما هنوز تکه‌پاره‌هاش را نتوانسته‌ای بجوری و هم بیاوری و گنج را توی دستهات بگیری. آنکه بابتش رنج دوران بردی، خون‌دل خوردی...مممم... حالا چی کار کنم که یادت از تکه‌پاره‌هایی که طی سال‌ها جمع کرده‌ای، بیاید؟ آها، ابزار همیشگی من، رویا. همان رویای تکرارشونده این سالها که ازش سر در نمی‌آوری. درعین حال حرصت را درآورده" شب، خواب معهود را دیدم و صبح کتاب را خواندم و یک *آها* از بن جان. و یک جهش بزرگ در خودشناسی. بسیار ازم می‌پرسند و خود از خود می‌پرسم که چرا انقدر می‌خوانی؟ ما مسافرهای دنیای درون، گاه تکه‌پاره‌های خود را لابلای کتاب‌ها می‌یابیم و *فردیت* خود را هم می‌اوریم.
1 سال پیش
4بهخوان
در کمال تعحب و بسیار از دور از انتظار دریافتم که من، یک‌سرکوب‌شده هستم و سرکوب‌شدگی شاید بیش از از اینکه یک‌مفهوم اجتماعی باشد، یک مفهوم روانشناسانه است این‌کتاب، اولين برخورد من با یک‌روانکاو بود و به راستی تجربه‌ی خوب بود
1 سال پیش
5بهخوان
پنج ستاره امّا به دلایل کاملاً شخصی!
2 سال پیش
4بهخوان
[چرا اینقدر نوشتن برام سخته؟ و چرا تلاش مذبوحانه می‌کنم برای ریویو نوشتن؟ نمی‌دونم. اما کتاب مجموعه‌ای از روایات زندگی روزمره‌ن. درمورد چیزهای خیلی عادی... اما تحلیل روانکاوانه هم دارن. و چون اصطلاحات تخصصی استفاده نکرده، خوندن و درک کردنش خیلی راحت‌تره. اما به فکر فرو می‌برتتون. به احساساتتون بیشتر فکر می‌کنید. به حس دیدن یک درخت بزرگ. به وطن. به حیوانات. به فقدان... خیلی چیزها.