دربارهی کتاب چمدان شگفت انگیز هاپوهاپو خوشحال است،چون یک چمدان بزرگ و آبی دارد او چیزهایی با ارزشش را توی چمدانش گذاشته.هاپو فکر می کند که چیز دیگری لازم ندارد.اما یک شب سرو کله موشی پیدا می شود.هاپو دوست ندارد گنجش را با موشی شریک بشود.موشی قول می دهد اگر کمی با هم بازی کنند،از آنجا برود.بعد از بازی موشی،می رود.یک دفعه،هاپو متوجه میشود که دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست.انگار یک چیز کم است،اما هاپو نمی داند چی پس به راه می فتد تا موشی را پیدا کندو از او کمک بگیرد.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
نویسنده در این داستان به سادگی مفهومی عمیق را منتقل کرده و به نظر من کتاب برای مخاطب خودش غافلگیری جذابی دارد.
1 ماه پیش
4.5بهخوان
این داشتههایت نیستند که تو را خوشحال میکنند، فایده داشتن چیزها چیست، اگر هیچکسی نباشد تا با او شریک شوی؟
1 سال پیش
5بهخوان
گاهی اوقات خیلی زحمت میکشیم و همه چیزها را دور خودمان جمع میکنیم و فکر میکنیم دیگر به چیزی احتیاج نداریم. همه چیز خوب است و ما راحت هستیم ... اما یک دفعه انگار چیزی را گم کرده ایم و دقیقا نمیدانیم آن گم شده چیست ؟؟ هاپو هم داستانش همین طوری بود همه چیزهای لازمش درونش بود که فهمید جای خالی چیزی هست .... چیزی البته نه کسی... کسی که در کنارش احساس آرامش کنی، نقاط مشترک داشته باشی و هر دو از دیدن ماه در شب لذت ببرید، بله یک دوست