دربارهی کتاب رقص در باران (جیبی)انتشارات روزنه منتشر کرد:امروز ناگهان او را دیدم. زیر چتر سیاه و توی باران. من در کافه آن طرف خیابان، کنار پنجره نشسته بودم و نمیتوانستم نگاه از او برگیرم. چندی پیش و تصادفا به واقعیت مرموزی درباره او پی برده بودم. واقعیتی که اگر خود او به آن واقف بود، شاید اینطور بیخیال زیر لاران نمیایستاد.بسته ای زیر بغل داشت و برای تاکسیهایی که از کنارش با سرعت میگذشتند دستی تکان میداد و با نگاهش عبور آنها در خیابان دنبال میکرد. از این که رازی درباره او میدانستم که خودش از آن بی اطلاع بود احساس عجیبی داشتم. اما وسوسهای به جانم دویده بود که باید این راز را به او بگویمپیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه