سگِ ولگردِ هدایت شاید ارزش خواندن دارد
بین نوشتههای داستانی صادق هدایت که خواندهام(سه قطره خون، و زنده بگور و بوف کور)، مجموعه سگ ولگرد را از همه پختهتر دیدم.
البته این مجموعه نسبت به دیگر آثار داستانیاش جدیدتر است؛ از لحاظ سال انتشار.
قصهها با مضمونهای بهتر، به داستان مدرن نزدیکتر، زیادهگوییاش کمتر، بد و بیراه به اسلام کمتر؛ و در کل داستانهایش را پسندیدم. گرچه ظاهر داستانها، همان شیوهی قدیم و نسل اولی بود «تعریف کردن قصه تا نشان دادن.» گرچه خیلی به سمت نشان دادن رفته.
از بین بوف کور، سه قطره خون، داشآکل، فوائد گیاهخواری، زنده بگور، وغوغ ساهاب و سگ ولگرد، خودم آخری را به بقیه ترجیح میدهم. و اگر کسی از من بخواهد کتابی از هدایت به او معرفی کنم، سگ ولگرد را پیشنهاد میدهم.
سرجمع، اگر بخواهم جمالزاده و علوی و هدایت را مقایسه کنم، از لحاظ نثر و طنازی، جمالزاده حرف اول میزند، مضمونی و محتوایی و مبارزهجو بودن، علوی سر است. هدایت هم در اثر آخرش به داستان مدرن و امروزی خیلی نزدیکتر شده. گرچه علوی عمر داستاننویسیاش بیشتر از هدایت بوده. (این مقایسه را برای اینکه نوشتههای این سه اثر را به ترتیب خواندهام نوشتم که حساب دستم باشد)
2 سال پیش
2بهخوان
تاریکخانه و سگولگرد شاید از باقی قصهها قابل تحملتر بودن(هرچند که میتونستن بهتر هم باشن!). الباقی چه توی روایت، چه توی شخصیت پردازی، دیالوگ نویسی و...ضعف شدیدتری داشتند.
9 ماه پیش
4.5بهخوان
به کتاب «سه قطره خون» شباهت داره. مجموعهای از چند داستان کوتاه با موضوعات مختلف و نتیجهگیریهای تقریباً همسو هست.
در مورد داستان «تخت ابونصر» فکر میکردم نویسنده قصد داشته یک توصیف بی بدیل از عشق به خواننده بده که در عمق جان و روح نفوذ کنه، چیزی که در نوشتههای صادق غیر منتظره و بعید بنظر میاد،، گرچه خیلی زیبا جذبهٔ خورشید برای سیمویه رو به تصویر کشید ولی در نهایت مقصودی که حدس زده میشد رو منتقل کرد❤️🔥
1 سال پیش
خود داستان «سگ ولگرد» دوستداشتنیترین و در عینحال غمانگیزترین داستان این مجموعه بود برایم. اما آنچه بهنظرم در تمام داستانهای این مجموعه به نوعی مشترک بود، انتظاری واهی برای نوری روشناییبخش و نجاتدهنده بود. انتظاری که همواره در سراسر جنبههای زندگی ما ایرانیها رخنه کرده است. نثر هدایت روان و بیشیلهپیله است و باعث میشود بعد از گذشت سالها هنوز بتوانی به راحتی با آن ارتباط برقرار کنی.