کتاب|

عمومی

درباره‌ی کتاب سه جادوگرروزی روزگاری سه خواهر زشت با یک دیگر زندگی می کردند و هرگز نمی خندیدند و همه ی مردم از آن ها وحشت داشتند. یک روز آن ها دو بچه را دیدند که دست در دست هم خنده کنان بدون ترس و آهسته از نزدیکی خانه می گذشتند. آن ها بچه ها را دزدیدند و علت شادی شان را جویا شدند. رفتار بچه ها بسیار صمیمانه بود. بچه ها پس از خوردن عصرانه گفتند که باید به خانه بازگردند و سپس اجازه خواستند که فردا نیز به دیدار خواهرها بیایند. بچه ها رفتند و خواهرها نیز برای خرید لباس های رنگی به شهر رفتند تا بچه ها دیگر با دیدن آن ها وحشت نکنند. در راه آن ها با یادآوری رفتار بچه ها و تحت تاثیر آن ها به خنده افتادند و آن قدر خندیدند که هزار تکه شدند. اما چون آن ها جادوگر واقعی بودند، تکه هایشان دوباره به هم چسبیده، اما نه مثل روز اول، بلکه دو طرف دهانشان کمی به سوی گونه هایشان کشیده شد و از آن پس همیشه خندان بودند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه