دربارهی کتاب فتحنامهی کلات [نمایشنامه]
بهرام بیضایی (زاده 5 دی ماه 1317 در تهران) کارگردان سینما، تئاتر، نمایش نامه نویس، فیلم نامه نویس و پژوهشگر ایرانی است. بیضایی علاوه بر کارگردانی و نمایش نامه نویسی در سینما عرصه های دیگری چون تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیه کنندگی را هم تجربه کرده است. وی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است. چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریب کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی از مهم ترین آثار وی هستند. بیضایی از لوازم قصه ها و شکل های کهن، قصه ی خود را باز می سازد و در این راه آنچنان پیش می رود که قابلیت های کلاسیک قصه ی اولیه به سرعت در بازسازی نمایشی رنگ می بازند و یا دلالت های معنایی دیگری به خود می گیرند.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
این کتاب عالیییییییییییییه
چقدر من این زنای قوی تو نمایشنامه و ادبیات ایران رو دوست دارم.
چی شد که از اینا رسیدیم به دختری که تحقیر شدن توسط یه پسر رو نشونه عشق میدونه و به پسره میگه غیرتی عاشق
1 سال پیش
5بهخوان
و باز هم ماجراهای من و نقش زن در نمایشنامههای بیضایی. من دیوانهوار عاشق نقش زنان در آثار بیضایی هستم؛ انسانهایی پویا و قدرتمند و تسلیم ناپذیر.
یک توصیه میکنم به کسانی که اهل نمایشنامه نیستند (من هم نبودم): بیضایی بخونید. هر چی بیشتر بیضایی بخونید بیشتر عاشقش میشید؛ به ویژه اگر نمایشنامههای تاریخیش باشه. تو این نمایشنامهها میتونید استواری زبان رو حس کنید.
«فتحنامهی کلات» هم مثل دیگر آثار بیضایی شاهکاره و ای کاااااش بشه روزی روی صحنه تماشاش کنیم.
داستان از این قراره که مغولان به ایران هجوم آوردند و کلات رو فتح کردند. لشکر مغول دو جنگجوی مشهور داره که هیچ چیز کم از دیگری ندارند. در همه چیز با هم برابرند جز این که والی شهر تنها یک دختره داره؛ آیبانو که باید سهم تویخان یا توغایخان بشه.
قرعه به نام تویخان میافته اما این آغاز روزگار خوش نیست؛ پایانه.
مدتی بعد توغایخان، تویخان رو اسیر میکنه. فرمان میده او رو با لباس زنانه در شهر بگردانند، تحقیرش کنند و بعد گردن بزنند. خبر به گوش آیبانو میرسه. او تصمیم میگیره کلات، شهر پدریش، رو دوباره فتح کنه ولی نیاز به یارانی داره پس به سراغ فرماندهان زیردست تویخان میره و...
و چه میکند حرص با آدمی!
وقتی کتاب رو دست بگیرید هیچ چارهای ندارید جز ادامه دادن و مبارزه با کششی درونی که دلش نمیخواد این داستان جذاب به پایان برسه.
1 سال پیش
5بهخوان
در جایی از مستند " ریشه ها " ، بهرام بیضایی میگه : از یه جایی به بعد فهمیدم که چقد کم "زن" ها رو میشناسم و رفتم اینقد خوندم و تحقیق کردم تا متوجه شدم که " زن " کیه.
راجب بهرام بیضایی میشه طومارها نوشت.
درباره "زن" میشه کتابها نوشت... از زن و مظلومیت زن میشه دفترها نوشت...
درباره موضوع زن در آثار بیضایی هم میشه تحقیق ها کرد.
راستش وقتی این نمایشنامه رو دست گرفتم فکر کردم یک نمایشنامه تاریخی درباره دوران نادرشاه افشار قراره بخونم.
سابقه من با آثار بهرام بیضایی به اوایل دهه ۹۰ برمیگرده
قبلا دلم میخواست در ۱۹ سالگی نمایشنامه مرگ یزدگرد رو کار کنم!! بلاخره جوونی بود.
بعدها طومار شیخ شرزین و مجلس قربانی کردن سنمار رو هم تا نصفه خونده بودم و چیزی متوجه نشده بودم تا اینکه این اواخر بیشتر درباره بیضایی و شخصیت بزرگ و تاثیرگذارش آموختم.
با اون علم زیادش و طرز خاص حرف زدنش و جفایی که توی این خاک بهش شده.
گفتم باید دوباره برم سراغ کارهاش... با فتحنامه کلات شروع کردم ولی اینبار انگار مثل آیینه برام شفاف شده بود. داستان در دوره مغولان میگذره و داستان دو پهلوان و سردار بزرگ در اون عصره که سر یک موضوع کوچیکی با هم دشمن میشن و گذشته شون رو میشه و از دل این دعوا و خونریزی کسی که فاتح میشه و فتحنامه کلات به اسم اون ورق میخوره یک زنه.
بله یک زن... و این اعجاب انگیزه.
نمایشنامه به خاطر زبان خاص آثار بیضایی شاید برای عموم کمی سخت خوان باشه اما داستان شیرین و پر از غافلگیری ای داره که کمی هم یادآور تراژدی های یونان باستانه.
پیشنهاد میکنم حتما بخونید این اثر زیبا رو.