دربارهی کتاب زندگی مدفونانتشارات نفیر منتشر کرد:جو تالبرت، خانوادهی خاصی دارد. پدرش قبل از به دنیا آمدن او مادرش را رها کرده، مادرش هم به اختلال دوقطبی مبتلاست و هم دائمالخمر است، و برادر ناتنیاش گرفتار اوتیسم است. جو از خانوادهاش به دانشگاهی در شهری دیگر میگریزد، و برای یک پروژهی زندگینامهنویسی در آغاز تحصیلاتش به سراغ پیرمردی در آسایشگاه سالمندان میرود تا تکلیفش را به آسانترین شکل انجام دهد. اما بهزودی معلوم میشود که پیرمرد کهنه سرباز ویتنام و قهرمان ملی است، که به دلیل تجاوز به یک دختر نوجوان و قتل او به حبس ابد محکوم شده و روزهای آخر عمرش را به دلیل بیماری در آسایشگاه میگذراند. جو میخواهد بداند که این پیرمرد واقعاً یک هیولای کودکآزار است یا دستهای دیگری در کار سرنوشت او بوده، تا شاید خودش هم آرامش گمشدهاش را به دست آوَرد. او همراه دختر سردمزاجی به نام لیلا قدم به قدم در دل معمایی جنایی پیش میروند که حل آن میتواند معنای مدفون زندگی و عشق را برای آنها آشکار کند.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
داستان تا نیمه خوب پیش میرفت، احساس تعلیق و نگرانی شدیدی داشتم و این برایم لذتبخش بود، به نظرم داستان علاوه بر چهارچوب قوی، موضوعات خوبی هم در دلش داشت، همزمان هم از نقص معصومانهای به نام اوتیسم میگفت و هم درد ناهنجاری مثل دوقطبی، هم جنگ ویتنام و بیرحمیهایش و هم فجایعی مثل تجاوز جنسی و قتل عمد؛ هم رفاقت و هم عشق ؛ شخصا داستانهایی که زوایا و پیامهای متعدد دارند و نویسنده توانسته ارتباط خوبی بین موضوعات و پیامها برقرار کند را بیشتر دوست دارم ...
اما هرچه به پایان داستان نزدیک میشد، یک چیزی آزارم میداد و آن هم اینکه شخصیت اصلی زیادی پلیسبازی درمیآورد ... گرچه لابد به زعم نویسنده برای هیجان بیشتر به این پلیسبازیهای بیجهت نیاز بود... حتی به نظرم اتفاق نهایی داستان هم کمی بیشاز اندازه معجزهوار بود ...
اما در مجموع ✍🏼 : رویهمرفته موضوع و ساختار داستان و هیجانش را دوست داشتم، بویژه از ابتدا تا اواسط کتاب.