دربارهی کتاب کم عمق هاانتشارات مازیار منتشر کرد:کتاب «کمعمقها؛ اینترنت با مغز ما چه میکند؟» اثر «نیکلاس کار» است. این کتاب را «امیر سپهرام» ترجمه کرده است. در توضیحات پشت جلد آمده است: «در مغز کتابخوانان ناحیههایی اختصاصی برای رمزگشایی سریع متن ایجاد میشود. این نواحی چنان مداربندی شدهاند که نمایندهی اطلاعات بصری، آواشناختی و دستور زبانی مهم باشند و بتوانند این اطلاعات را با سرعت برقآسایی بازیابی کنند. برای مثال در قشر بینایی مغز "کلاژی واقعی" از تشکلهای نورونیای تشکیل میشود که وظیفهشان این است که در کسری از میلیثانیه "تصویر بصری حروف، الگوی حروف و کلمات" را شناسایی کنند. مغز با زبردستترشدن در رمزگشایی متن و تبدیل آن از یک فعالیت حل مسئلهی طاقتفرسا به فرآیندی که در اساس خودکار انجام میشود، میتواند منابع بیشتری را به تفسیر معنا اختصاص بدهد. در نتیجه، آن چه امروزه مطالعهی عمیق (ژرفخوانی) میخوانیم، ممکن میشود. جیکوب نیلسن در سال 2006 دست به آزمایشی روی ردگیری چشم وبگردان زد. او از 232 نفر خواست که دوربین کوچکی را سرشان کنند. کار این دوربین تعقیب حرکات چشم افراد در زمان مطالعهی صفحات متن بود. وی دریافت که تقریبا هیچیک از شرکتکنندگان متن برخط را به صورت سنتی خط به خط ـ مثل مطالعهی یک صفحه از کتاب ـ نمیخوانند. بیشترشان انگار بهسرعت سر شیر متن را میگرفتند و چشمشان با الگویی تا حدودی شبیه به حرف F روی صفحه حرکت میکرد. در آغاز، سر تا ته دو سه خط اول را از نظر میگذراندند، بعد چشمشان کمی پایین میآمد و چند خط دیگر را تقریبا تا نصف میخواندند. سپس میگذاشتند که چشمشان بهسرعت به سمت چپ پایین صفحه بلغزد. در بخشی از یک مطالعهی پنجساله، یک تیم تحقیقاتی به بررسی سوابق روی کامپیوترها پرداختند که رفتار بازدیدکنندگان از دو وبسایت تحقیقاتی محبوب را مستند میکرد. هر دو سایت دسترسی به مقالات نشریات و کتابهای الکترونیکی را برای کابران فراهم میکردند. محققان دریافتند که کاربران این وبسایتها مشخصا رفتاری به صورت یک فعالیت سطحیخوانی از خود نشان میدهند؛ به طوری که از یک منبع به دیگری میجهند و بهندرت به منبعی که قبلا دیده بودند، برمیگردند. اغلب، یک یا دو صفحه از مطلبی را میخوانند و بعد بیرون میپرند و سراغ منبع دیگری میروند!» پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
هنوز در گیجی پس از این کتاب به سر میبرم؛ نه آنکه مطالب قابل فهم نباشد؛ نه، بلکه روان و با ترجمه خوبی که داشت راحت فهمیده میشد. ولی مطلب احتیاج به تفکر دارد. نمی دانم چقدر میتوان به آزمایشات و تجربههای مذکور در ککتاب اطمینان کرد، بخصوص که خیلی از آنها بعد از نظریه ابطالپذیری علوم است. امّا با این وجود دو دلی و شکی که از قبل هم در دلم نسبت به رایانه و اینترنت و به خصوص شبکههای اجتماعی وجود داشت، چند برابر شد!!!
اگر شما هم از کسانی هستید که سروکارتان با اینترنت و رایانه و شبکههای اجتماعی زیاد است و حداقل روزی یک ساعت را مشغول آنها هستید؛ مطالعه این کتاب را از دست ندهید. البته اگر جزو این دسته هم نباشید خواندن این کتاب برایتان بیلطف نیست؛ چراکه اولا مقدمهچینیهای خوبی دارد که اطلاعات بدرد بخوری در اختیار شما میگذارد و درثانی در آینده یاد خودتان به اینترنت مبتلا میشوید و یا از نزدیکانتان.
و ثالثا این که اگر حتی هیچ درگیری با اینترنت برایتان پیش نیاید، مطالعه این کتاب ذهن شما را باز خواهد کرد، البته به شرط آنکه مطالعه با تفکر داشته باشید؛ چراکه فلسفهوار مباحث را مطرح میکند.
دلیل خاصی برای انتخاب این ترجمه ندارم، اتفاقا این ترجمه را خریدم، ولی اگر خواستم دوباره بخوانمش با ترجمهی دیگر آن، همراه میشوم.
در پایان این را بگویم که از آن دسته کتابهایی نیست که کلیشهای بگوید فلان کن ... حتی تا آخرین کلمه هیچ تصمیمی برای تو نمیگیرد و تو اگر هم بخواهی تصمیمی اتخاذ کنی، باید بسیار اندیشیدن کنی!
2 سال پیش
4بهخوان
این خوف و رجای بعد خوندن این کتاب، درخور توجه هستش.
https://t.me/dar_naha/815
ریویوی کامل من تو کانالم
1 سال پیش
3بهخوان
به همان روشی که سینما، ورزش و سایر ابداعات انسانها در خدمت سودآوری درآمده است.
اینترنت نیز در خدمت سود است نه در خدمت بشریت.
گوگل هزار و یک قانون نوشته و نانوشته را برای تعامل سایتها با اینترنت اعمال میکند.
در پس تمامی این قوانین تنها چیزی که مهم بهنظر میرسد کسب سود بیشتر است.
نیکلاس کار، بهخوبی در این کتاب به مشکلاتی که مغز ما در حین تعامل با اینترنت به آن دچار شده است اشاره میکند.
اما خبری از ارائه راهکار نیست. شاید هم واقعا راهکاری وجود نداشته باشد، چرا که همانطور که گفتم گوگل سلطان اینترنت است و تنها سود بیشتر را میبیند.