کتاب|

عمومی

درباره‌ی کتاب استراواگانزا 3/ شهر گل‌هااسکای میدوزِ رنگین‌پوستِ گوشه‌گیر و خجالتی نسبت به مادر بیمارش احساس وظیفه می‌کند، شاید چون هرگز پدری کنار او و مادرش نبوده، همان پدری که خواننده‌ی مشهور راک است و تمام لندن ستایشش می‌کنند، اما اسکای هرگز او را از نزدیک ندیده است. زندگی اسکای و مادرش خیلی پیچیده است، اما ماجرا وقتی عجیب‌تر می‌شود که او یک بطری ظریف و مینیاتوری با دری از جنس نقره، به‌شکل یک زنبق سلطنتی، پشت در خانه‌شان پیدا می‌کند؛ بطری‌ای خالی که بوی بهشت از آن به مشام می‌رسد. اسکای شبی با دردست‌داشتن این شیشه‌ی عطرآگین به خواب می‌رود و صبح روز بعد در حجره‌ی یک راهب چشم باز می‌کند. او در پس اعصار و قرن‌ها سفر می‌کند و سر از شهر جیلیا درمی‌آورد؛ شهر گل‌ها؛ یا همان‌جایی که در روزگار اسکای، فلورانس صدایش می‌کنند. جایی که یک داروساز و گروه استراواگانته‌های اسرارآمیزش انتظار او را می‌کشند. آیا اسکای می‌تواند از پس دسیسه‌ها و روابط پیچیده‌ی حاکم بر خانواده‌‌های سلطنتی
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه