دربارهی کتاب دشمن آیندهانتشارات چشمه منتشر کرد:
هادی خورشاهیان داستاننویسی پُرکار است و در آثارِ داستانیاش از روایتهای خاص و عجیبی استفاده میکند که برآمدهاند از ذهنِ چندسویهاش. رمانِ دشمنِ آینده تازهترین نوشتهی او، نیز با چنین مشی و سازمانی نوشته شده است. رمان داستانی خطی به مفهومِ مصطلحش ندارد و دربارهی سکراتِ مرگ است به نوعی. گروهی از آدمهای متفاوت و خاص که در مکانی نامتعارف و برزخگونه کنار هم جمع شدهاند و تکلیفشان با بودن یا نبودنشان مشخص نیست. در این فضا ما روایتهایی از هر کدامشان میخوانیم و البته تنشها و حرکتهایی که دارند. خورشاهیان که دلبستهی ادبیاتِ کلاسیک ایران است با استفاده از پارهای مفاهیمِ شناختهشدهی این ساختار تلاش کرده بازخوانیای مدرن انجام دهد از مفهومِ حرکت برای رسیدن به امرِ جاودانکننده، با استفاده از فصلهای کوتاه که هر کدام نقشی میزنند و آدمهای متفاوتش مسیر را میسازند. برای همین رمانِ دشمنِ آینده را میتوان روایتی دانست از اضطرابِ مُردن و اینکه این نویسندهی خراسانی تلاش کرده با حرکت در میانهی امرِ ذهنی و عینی به واقعیتی برسد که در رمانِ او تحقق پیدا میکند. برای مخاطبِ این رمان تعقیب این وضعیتِ روایی به نتایجی قابلتأمل میرسد. نتایجی که شاید پیشبینینشده هم باشند.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
داستانی با ایجاد چرخه فکر با سویههای پست مدرن و در جهت تفکر واگرا
2 سال پیش
4بهخوان
یاحق
من از آن دسته آدمهام کم معتقدند هرچیزی به ذهن آدمیزاد برسد، یک روزی اتفاق میافتد. البته خیلی هم مطمئن نیستم یک دسته آدم با من همعقیده باشند و احتمالا تنها و انفرادی دسته تشکیل دادهام. این مهم نیست. مهم این است که هرچه به ذهن بشر برسد،
قطعا واقعیت پیدا میکند.
همین ابتدای معرفینامه تکلیفتان را مشخص کنم. اگر آدم منضبط و خطیای هستید و حوصله ندارید کسی وسط قصه بیست سوالی ایجاد کند یا هیچوقت نرود سر اصل مطلب، حتی عنوان روی جلد را هم نخوانید. همان عنوان هم قصد دارد دورتان بزند.
به کتابهایی امثال دشمن آینده، میگویند ساختارگرا، جریان گریز یا ضدژانر.
به تعبیر ساده،
کتابهایی که به خودشان اجازه میدهند هرکار دلشان میخواهد بکنند. هیچ مرجع ذی صلاحی هم نیست که بتواند قانونا اشکالی به ساختار و روایتشان وارد کند.
یک خطی داستان دشمن آینده را هیچ خواننده و منتقدی نمیتواند مشخص کند. چون داستان کلا خط خطیست. یک سری رشته درهم تنیده که نه سرش معلوم است نه تهش.
شاید بپرسید پس خواندن چنین کتابی چه خاصیتی دارد؟
جواب سوالتان توی خط اول معرفینامه هست. شاید کنجکاو باشید بفهمید ذهن بشر تا کجاها میتواند برود. آن هم بشری که خودتان نباشید. ضمنا سطح خلاقیت و افسارگسیختگی ذهنتان تا بینهایت افزایش پیدا میکند.
بشر توی دشمن آینده، میتواند توی خواب زندگی کند. میتواند بعد از مرگ هم زنده باشد و میتواند وسط اقیانوس نفس بکشد. میتواند چندصدهزار سال توی زمان باشد. میتواند سنگ و مجسمه و همزمان چند نفر باشد و میتواند به اندازه تمام تاریخ، گسترش پیدا کند و عضوی از قصههای آشنای تاریخ بشود. خلاصه بشر دشمن آینده ناتوانی نمیشناسد.
نویسندهاش همواره درست وسط ماجراست و خیلی جاها برایتان از عقایدش و نظراتش و رمانهایی که خوانده میگوید. حتی اصول رمان نویسی درس میدهد تا به زور باور کنید آنچه او نوشته، رمان است. بنابراین اگر وسط قصه به زبان سلیس انگلیسی و بدون ترجمه، عناصر هفتگانه ادوارد مورگان فوستر دیدیدِ، اصلا تعجب نکنید. اصولا برای هیچ چیز این کتاب تعجب نکنید.
#به_قول_نویسنده:
(میخواهم از این حرفها به این نتیجه ساده برسم که حتما هم لازم نیست آدمی در سطح افلاطون در ادبیات داستانی این رمان را تایید کند. ممکن است فقط چندنفر از بروبچههای دارالمجانین محمدعلی جمالزاده این رمان را دوست داشته باشند که همین هم برای من به عنوان نویسندهای که توانسته است بالاخره یک رمان براساس نظریه ادوارد مورگان فورستر بنویسد، کافیست.)
#هادی_خورشاهیان