دربارهی کتاب وامانده (گستره)انتشارات گستره منتشر کرد: نگین شک نداشت که این آخرین تصویرش از زندگی خواهد نیمه شب مهتابی وهم آلود. طناب دار. وامانده و مأیوس. ما در میان سایه های سیاه پاییزی بر دیوارهای بی پنجره ی زندان. همه در انتظار ایستاده بودند تا خاور دیلمی را با دست بند از سلول انفرادی به میدان بیاورند. آغاز مرگ و پایان زندگی تاب دیدن طناب دار بر گردن مادر را نداشت. یقین داشت تا پای دار می توانست خودداری کند، اما بالای دار هرگز. پس از مادر، آفتاب صبح دیدنی نیست. اندیشید؛ هرگز تصور نمی کردم، مجسمه ی بیگ بن در لندن، بتواند مادرم را در تهران پای چوبه ی دار بکشد. تاکنون باور داشتم، بی گناه پای دار می رود؛ اما بالای دار نمی رود. و حالا به چشم خود می بینم، مادرم را می خواهند بی گناه بردار بکشند و کاری از من ساخته نیست.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
کتاب خوبی بود. شاید حتی بشه گفت که کمیمبهم بود. اما بیان خوبی داشت و شخصیت پردازی هم مناسب کاراکتر ها بود.
3 ماه پیش
0.5بهخوان
هر لحظه از خواندن کتاب حس میکردم یک بچه دبیرستانی کتاب را نوشته و داشته کاغذ سیاه میکرده برای تمرین. بعد کتاب را به اسم صادق کرمیار چاپ کرده.
در حین خواندن متوجه میشوی خط روایت یکجاهایی گم میشود، گنگ میشود و مبهم.
شخصیت ها پرداخت که نشده اند بماند، نویسنده در حد یک اسم و فامیل گذاشتن برایشان وقت گذاشته.
پیرنگ، ساده است اما اما غیر منطقی. حوادث معجزه وار اتفاق میافتند. شخصیت ها در یک فصل فرشته و در فصل دیگر شیطاناند. آخر سر هم متوجه نمیشوید نویسنده این همه کاغذ را به چه هدفی حرام کرده.
کتاب و هدفش مثل اسمش بود، از همهچی وامانده.