دربارهی کتاب عروسی خونجهان نمایش مجموعهای است از متنهایی که برای صحنهی نمایش یا دربارهی آن نوشته شدهاند. انواع نمایشنامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایشنامههایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متنهای نظری در حوزهی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای میگیرند.
● پسرتو میخواستم، نمیخواستم فریبش بدم، اما بازوهای اون یکی مثل موج دریا منو میکشید و با خودش میبرد، مثل افسار قاطر به گردنم افتاده بود تا ابد، برای همیشه، همیشه، منو با خودش میکشید و میبرد، حتی اگه پیر میشدم و تمام پسرهای پسرت چنگ مینداختن به موهام که جلومو بگیرن.
ص ۹۹پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
یکی از بهترین و هیجان انگیز ترین و قصه گوترین نمایشنامه هایی که تا به حال خوندم ، همین عروسی خونه.
عالی و درجه یک...
1 ماه پیش
اینم بد نیس خوبه بخونید شاید پسند من نشده شاید پسند شما بشه
1 ماه پیش
3.5بهخوان
نمایش نامه ای کلاسیک درژانر تراژدی
تراژدی ، نمایش اعمال مهم و جدیّی است که در مجموع به ضرر قهرمان اصلی تمام میشوند؛ یعنی داستان به فاجعه منتهی میشود. این فاجعه معمولاً مرگ جانگداز قهرمان تراژدی است. مرگی که البته اتفاقی نیست؛ بلکه نتیجۀ منطقی و مستقیم حوادث و سیر داستان است.دراین نمایشنامه تمام دیالوگها وتحول شخصیتها در راستای پیشبرد فاجعه وشکل گیری تراژدی به خوبی پیش میرود.
نمایشنامه سرشار از دیالوگهای شاعرانه ولطیف,لالایی های مادرانه ی مرسوم آن زمان که بازتاب آداب ورسوم روستایی آن دوران است.
چندنقداز نمایشنامه خواندم که ناباورانه تم داستان را ظلم وستم به زنان روستایی در آن دوران بیان کرده بودند.اما آنچه که ما خواندیم ستمی ناروا ونابخشودنی ازنوعروسی در حق تازه داماد بود.شخصیت مظلوم نمایشنامه داماد است، بارگرانِ وزن تراژدی نمایشنامه بر دوشش است.
🔻خطر اسپویل🔻
در شب عروسی، عروس در یک تصمیم غیر منتظره بانامزد سابق خود لئوناردو که صاحب همسر و فرزندی است، می گریزد و داماد که سال ها قبل پدر و برادر خود را در نزاعی با خانواده ی لئوناردو از دست داده، در پی آبرو و شرف از دست رفته ی خود، در یک تعقیب و گریز در دل جنگل، لئوناردو را می یابد و به سان پدر و برادر مقتولش، ضمن کشتن لئوناردو با جراحتی که از زخم چاقوی او بر می دارد، خود نیز تسلیم مرگ می شود. نمایشنامه عروسی خون با بغض فروخورده
ی عروس و مادر داماد به پایان می رسد.
قهرمان تراژدی بر اثر بختبرگشتگی ناگاه از اوج سعادت به ورطۀ شقاوت فرو میافتد و تغییر سرنوشت، نتیجۀ فعل خطایی است که از قهرمان سرزده است(هامارتیا)
هامارتیای داماد:انتخاب عروس بدون درنظر گرفتن اینکه نامزدی داشته که عاشقش بوده است بدون درنظر گرفتن شایعات درمورد رابطه دختر همچنان باعشق سابقش.
اولین نمایشنامه ای که از گارسبا لورکا باترجمه بسیارخوب احمدشاملو خواندیم.
نریزد عشق خون عقل را از عجز نیست
داغ نامردی است خون صید لاغر تیغ را
1 ماه پیش
0.5بهخوان
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.
جذابیت خاصی نداشت برام. بنظرم اصلا کشش نداشت. دیالوگ ها و شخصیت ها ناقص و از واقعیت دور بودند و دلیل کافی برای اتفاقات پیدا نمی کنیم. با زحمت به پایان رسوندمش.
قصه، قصه ی دو دل است و یک دلبر. و قرار است دلبر درست در روز عروسی خود با انتخاب بین عشق آتشین و قدیمی خود که او را از دست داده و با دیگری ازدواج کرده و با او آینده ای نخواهد داشت و اکنون انتخابش رسوایی عظیمی به بار می آورد و عاشق پاکباخته و صادق و ساده ای که دختر نسبت به او عشق شورانگیزی ندارد اما زندگی با او همراه با خوشی و راحتی و آرامش و احترام خواهد بود روبرو می شود.
تا اینجا مشکلی نیست، حتی با اینکه درنهایت دو عاشق یکدیگر را از بین می برند و دختر هر دو عاشق خود را از دست می دهد هم مشکلی ندارم. اما برای اینکه این دوگانه اصلا معنا پیدا بکند برای مخاطب و از یک هوس بی معنی _که حتی همان هم درست اتفاق نیوفتاده_ فاصله بگیرد، باید به همان اندازه که به شخصیت داماد نزدیک شده و او را معرفی میکند_که همان را هم کافی نمیدانم_، شخصیت لئوناردو را هم برای مخاطب شفاف کند.
اما به شکل عجیبی این شخصیت ناملموس می ماند. تنها چیزی که از او تا لحظه انتخاب متوجه می شویم این است که خانواده اش در قتل برادر و پدر داماد دخیل بوده اند و اینکه با اسبش بی رحمانه می تازد!
شاید اگر بجای پرداختن بی حاصل و تنفرپراکنی مصنوعی از خانواده قاتل، ارتباطی بین قتل های گذشته و دلیل شکل گیری این عشق در داماد و دلیل برهم خوردن نامزدی دختر و لئوناردو ایجاد می شد، این داستان می توانست خیلی پر کشش و جذاب تر باشد.