دربارهی کتاب بچه های آفتاب و داستان های دیگرانتشارات آواهیا منتشر کرد:مدرسه ها تعطیل شد. شهر شلوغ شد. بچه ها، زن ها و مردها جلوی کمیته ها ریختند. معلم ها و دانشجوها هم آمدند. ماشین های گاز اشک آور می گشتند و بلندگوها سر هر چهار راه فریاد می زدند: «یک مشت بچه آفتاب پرست و معلم های اجنبی پرستشان، آرامش شهر را به هم ریخته اند. دولت با این جرثومه های فساد به شدت مبارزه می کند.» کامیون ها آمدند و سربازها و لباس شخصی ها را توی خیابان پیاده کردند. سربازها مردم را باتوم می زدند و لباس شخصی ها میان جمعیت افتادند. زنجیرهایشان را دور سر می گرداندند و به سر و کول مردم می زدند. دكان ها بسته شده بودند. ماشین های پلیس می سوخت و رشته های سیاه دود فضا را تار کرده بود. فریادها بلند بود...پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه