دربارهی کتاب جوجه تیغی های پسرعمو
جوجه تیغی های پسر عمو با یک بغل تیغ راه افتادند.آنها دور تپه خاکی میچرخیدند اما به هم نمی رسیدند.آن قدر چرخیدند که خسته شدند.این جوجه تیغی گفت:«نکند پسر عموی من گم شده باشد؟»
آن جوجه تیغی گفت:«نکند پسر عموی من گمش شده باشد؟»
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه