دربارهی کتاب موزه پایین شهر و تماشاچانشایرانِ دههی ۹۰ را میتوان دههی تولید تهیدستی دانست. اقتصاد در وضعیتی فاجعهبار قرار گرفت و بحرانهای پیاپی منجر به تولید نظاممند لشکر فقرا شد. در همین دهه بود که متراکمشدن فقر سوژهی گزارشهای خبری و فیلمهای پرشماری شد و نظام بازنمایی رسانهای را تحت تأثیر قرار داد. تهیدستان زیادی برای نخستینبار اسمدار شدند: سوختبر، کو لبر، زبالهگرد، دست فروش و گورخواب. این فیگورها قبلاً هم در جغرافیای ایران حاضر بودند، ولی در این دهه بود که رؤیتپذیر شدند.
نویسندگان موزهی پایینشهر و تماشاچیانش نشان دادهاند که چرا این رؤیتپذیری باعث نشد تا فرودست و زندگی محقرش تبدیل به مسئله شود، چگونه موضوع اصلی تبدیل شد به سوژههایی برای کلیکخوری سایتها و فروش قصهشان در سینماها، و در نهایت چگونه فرودستان برای فرادستان امری تماشایی به حساب آمدند و پایین شهر به موزهای بزرگ از فقر بدل شد.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
موضوع فرودستی و اساساً طبقه در مطالعات فرهنگی همواره از کلیدواژههای مهم و کلیدی برایم بوده است. در این کتاب نیز نویسندگان بهخوبی، با گزینشهای دقیق رسانهای و مشخصاً قلم اعجاببرانگیز آرش حیدری، اثبات میکنند که نمایش فرودستی در مطبوعات و سینمای دههی نود ایران تا چه اندازه قابل نقد است. فرودستان چه در روایت خود در زبان خود و چه در روایت خود از زبان دیگریِ فرادست، به سکوت کشیده شدهاند. نگاه به آنها فرادستپسند است و در عمل دردی از واقعیت زندگی آنها را برملا یا درمان نمیکند؛ چه در مطبوعات چپ و راست و چه در سینمای اجتماعی روشنفکرانهی دهه نود. همین است که باعث میشود زندگی طبقهی فرودست به موزهای تبدیل شود که فرادستان صرفاً تماشاچیان آن هستند.
1 ماه پیش
3بهخوان
امشب در راستای تموم کردن کتابهای نصفهام
الان کتاب "موزه پایینشهر و تماشاچیانش" رو خوندم. 60صفحهاش مونده بود که میشد بخش دوم و عنوانش بود: فرودستان اقتصادی در سینمای دهه 90
کتاب خوبی بود و در واقع یک نظریه جامعهشناسی درباره برخورد با مسئله فرودستان بود.
آدم رو به فکر فرو میبره و تو ذهنت سوال ایجاد میشه.
خوندنش خیلی طول کشید چون من به این متنهای سخت جامعهشناسی عادت ندارم.