کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب تندیسباز خاموش شد و به او چشم دوخت.انگار که پیمانه ای در وجودش پر شده بود دیگر حرف نمی زد سکوت کرد و مدت طولانی به او نگریست.چند پرستار برای بردنش به داخل آمدند.آرام دست رها را چون شیئی شکستنی در دست گرفت و بوسید و از او جدا شد.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه