دربارهی کتاب پنجره داستان امروز (392)(دزد شاتوت)انتشارات مایا منتشر کرد:
با سرعت خیلی زیاد داشت ویراژ میرفت
کارد میزدی خونم در نمیاومد
صورت مو، رو به بیرون برگردونده بودم.
سرم توی کلاه سوییشرتش گم شده بود نیم رخ معلوم نبود.
به جای ترمیم دست میگذاشت روی نقطهای که آه از دلم بلند میشد.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه