دربارهی کتاب روزی که پدرم را با دو ماهی طلایی عوض کردم
گفتم به جاش بابام رو می دم خواهر کوچولوم گفت اوه اوه
چی کار می کردی اگر
آن قدر دو تا ماهی طلایی دوستت را می خواستی که حاضر بودی هر چیزی جاش بدهی
حتی پدرت را
چی کار می کردی اگر
مامان می آمد خانه و می فهمید
چی کار کرده ای؟
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
ازین داستانهای ترسناکی که عمرا برای بچهها بخونمش :)) نیل گیمن عزیزم. چرا آخه؟
و تصویرسازیش هم خیلی شلوغ و آزاردهنده بود. شایدم تقصیر چاپ فارسیش بود، با اون انتخاب فونت و شلوغ و شلوغ و شلوغتر کردنش.
اما در هر صورت، اشاره به اینکه آدم دلش میخواد بابایی که همهش سرش تو روزنامهست و به تو توجه نمیکنه رو با دوتا ماهی عوض کنی، جالب و غمگین بود :))