کتاب|

عمومی|

علوم انسانی

درباره‌ی کتاب انسان تک‌ساحتینشر امیرکبیر منتشر کرد: کتاب انسان تک ساحتی یکی از مهم ترین آثار هربرت مارکوز، فیلسوف و نظریه پرداز اجتماعی مکتب فرانکفورت است. نویسنده کتاب به عنوان یکی از موثرترین اندیشمندان مکتب انتقادی، در این کتاب، سلطه و استیلای تکنولوژهای مدرن بر انسان را به چالش می کشد و تک بعدی شدن خرد، جامعه و انسان را نتیجه منطقی مدرنیته در تمام ابعاد آن می داند؛ امری که «انسان تک ساحتی» را بازتولید می نماید. این کتاب شامل سه فصل است؛ در فصل نخست، مارکوز موضوع «جامعه تک ساحتی» را ذیل مباحثی چون نظارت نوظهور، جهان محدود سیاست، پیروزی وجدان تیره بخت و اندیشه بسته، نقد می کند. او در فصل دوم ذیل عنوان «تفکر تک ساحتی» به مباحثی چون اندیشه منفی، ناکامی منطق تضاد؛ از منفی تا مثبت و پیروزی اندیشه مثبت و فلسفه تک ساحتی می پردازد. فصل آخر نیز با عنوان «دگرگونی های تاریخی» شامل موضوعاتی چون فلسفه و درگیری تاریخی؛ جامعه ای برای آزادی و استنتاج است.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
5بهخوان
مارکوزه با بازتولید خط فکری هایدگر، انسان مدرن دنیای سرمایه داری را به چالش می کشد، اگر چه رگه های سوسیالیستی اثر در حدی نیست که در اردوگاه چپ قرار بگیرد، ولی همین که مرعوب مدرنیته ی غالب غرب نشده، کم توفیقی نیست. البته هنوز به اندازه ی آوینی بزرگ، این کتاب را فهم نکرده ام
3 ماه پیش
5بهخوان
در این کتاب مارکوزه بر مبنای تئوری های نئومارکسیستی جوامع غربی را نقد میکند. بنابراین مفهومی مثل «ازخودبیگانگی» که در اندیشه مارکس مهم است در این کتاب هم از اهمیت فراوانی برخوردار است و مارکوزه ازخودبیگانگی را همه جا در جوامع غربی رصد میکند و به ما نشان میدهد. جوامع سرمایه داری را همان اندازه توتالیتر میداند که جوامع سوسیالیستی را. رفاه به جای آزادی مهمترین جهد مارکوزه بیان این نکته است که چطور روحیه «طرد و انکار» که لازمه داشتن آزادی فردی در برابر جامعه است از بین رفته. مهمترین عامل را جایگزین شدن رفاه به عنوان یک ارزش اجتماعی به جای آزادی میداند و البته همین رفاه را هم یک نوع رفاه نسبی و ناکامل میداند. چیزی که این رفاه نسبی را ترویج و تبلیغ میکند تا ذهن ها به قول مترجم در سازوکار اجتماعی مستهلک شود «تبلیغات» است. "امروزه ، کارگر و کارفرما هردو ، به يك برنامه تلویزیون می نگرند و دوشیزه منشی، بدانگونه لباس می پوشد که دختر کارفرما، همه ی مردم يك روزنامه را مطالعه می کنند. بی شک اینگونه شباهتهای صوری، نشانه از میان رفتن اختلافات طبقاتی در این جوامع نیست، بالعكس روشنگر این حقیقت است که گروههای سر کوفته، تا چه پایه، به ضرورتهائی که ضامن ادامه نفوذ حاکمیت و رهبری طبقات بالای جامعه است ، گردن نهاده و تسلیم شده اند." "تبلیغات امروز به دنبال آن نیست که درست را از نادرست بازشناسد بلکه آنچه را که بخواهد به صورت حقیقت یا اشتباه به ذهن آدمیان تحمیل می کند و آنانرا در برابر کاری انجام شده قرار می دهد، مردم وحشتناکی این کار را درک نمی کنند زیرا تبلیغات بدیشان مجال اندیشیدن نمی دهد و ازین بابت تأثیر تبلیغات به افسون سخنان مذهبی وجادوئی شباهت دارد . مستمعان بی آنکه بیندیشند برانگیخته می شوند و رفتارشان شکل تازه می گیرد." "وقتی دريك جامعه فرآورده های بسیار در دسترس افراد طبقات اجتماعی گوناگون قرار گیرد طبعا رسم زندگی این طبقات را تبلیغات بازرگانی برای فروش این فرآورده ها تعیین می کند و مردم می پندارند که دسترسی به محصولات مختلف و مصرف بیشتر، بهترین شیوه زندگانی است، از اینرو در برابر هر گونه تغییر کیفی، در شيوه زندگانی خود، روی خوشی نشان نمی دهند. در این شرایط است که برداشتهای "تك ساحتی" در يك جامعه گسترش می یابد." "افزایش میزان کار، سطح تولید را بالا می برد ولی قیمتها به علت تقاضای ساختگی که تبلیغات تجاری به وجود آورده ، کاهش نمی یابد. بر میزان مصرف نيز بيهوده افزوده می شود، در این میان تنها چیزی که ارزش آن کاهش می یابد آزادی انسانهاست. در جامعه ای که زندگی با وجود سر کوفتگی افراد ، به سوی رفاه ظاهری می رود ، گفتگو از آزادی بیهوده است .عوامل بسیار ، دست به دست هم داده و نوعی دریافت «تك ساحتی» ، از انسان را پدید آورده اند." پذیرش واقعیت به جای جستجوی حقیقت مارکوزه به نقش مهم دو مفهوم لوگوس و اروس در یونان باستان اشاره میکند تا نشان دهد این مفاهیم دریچه های طرد و انکار واقعیت موجود جامعه بودند اما خردگرایی مدرن دریچه های انتقاد را بسته و تکنیک انسان را برده خود کرده تا واقعیت جامعه را دربست بپذیرد. در نتیجه مابعدالطبیعه از تفکر بشر امروز رخت بربسته و به او کیفیتی تک ساحتی داده است. بشر امروز فقط در ساحت واقعیت اجتماعی وجود دارد. چاره چیزی نیست جز طرد و انکار وضع موجود که هنر در راهبری آن نقش مهمی دارد. هنری که در چنگال تکنیک اسیر نباشد و قدرت پرخاشگری را در انسان بیدار کند. اینجا میشود سرنخ جنبشهای دانشجویی دهه 60 و 70 را دید "از فواید پرخاشگری، ظهوراندیشه جستجوگر در افراد جامعه است. فرد درجوامع صنعتی معاصر به بسیاری از واقعیتها تسليم شده است. مثلا میپندارد که مخارج نظامی و خرید اسلحه امری طبیعی است یا اینکه دریافته مخالفت با اقداماتی از اینگونه بی نتیجه است . به هر حال او قادر نیست به اندیشه ای در مخالفت با امور جاری برسد. ازین قرار فرد در جامعه مستهلک می شود و جزئی از آن می گردد . رابطهای اقتصادی و سیاسی ، او را با جامعه پیوند میدهد ." نیمه دوم کتاب حاوی بحثهای فلسفی بیشتری در باب نقد پوزیتیویسم و تکنیک گرایی و همچنین ناتوانی زبان امروز برای شکل دادن به اندیشه های بزرگ است. محور اصلی نقد هم از بین رفتن قدرت پرش و استعلا در عقل است "عمل گرایی نظری با عمل گرائی تجربی به هم پیوسته و جهانی از نظارت و تولید پدید آورده اند که دائما رو به گسترش است . با این روش علمی که نخست به منظور تسلط انسان بر طبیعت اعمال شده ، بردگی انسانی به وسیله ی انسان دیگر تحقق یافته است . عقل نظری که در گذشته از این بابت بی طرف بود به خدمت عقل عملی در آمده و تکنولوژی توانائیهای اقتصادی و سیاسی جامعه را توجیه نموده. تکنولوژی، آزادی فرد را نیز در معرض نابودی قرارداده" "پوزیتیویسم باعث گردیده که خرد ما استعلا را به دور افکند و در حوزه واقعیت توقف کند. در واپسین مرحله مکتب تحصلی معاصر و پیشرفت دانش و فن، «عقل» دیگر نیروئی برای بلند پروازی انديشه و گریز از واقعیت به شمار نمی رود. در این مرحله اندیشه در مرزهای محدود واقعيت از آن بابت می ایستد که روش فلسفی امروز این سیر قهقرائی را ایجاب می کند. سیر زمانه به دنبال آنست که قلمرو فکر فلسفی را محدود سازد" "فلسفه در شرایطی می تواند نقش راستین خود را بازی کند که در قید گفتگو و رفتار زمانه گرفتار نیاید و این هنگامی است که اندیشه ی فلسفی خصو صیت «طرد و انکار» خود را از دست ندهد و سیری به سوی مقصد اعلى داشته باشد. بی تردید نقشی که فلسفه در مخالفت با اوضاع جاری برعهده دارد در کیفیت تفکر انتقادی آن است و اساسا فلسفه چیزی جز فکر و نظریه نیست. اصالت فلسفه در اندیشه و نظریه است. اصحاب تحصل وعلم گرایان بدین ساحت نرسیده اند." فرازهای پایانی کتاب حاوی درنگهای مجمل آینده نگرانه مارکوزه است که نهایتا قصد ندارد افق تمدن غرب را تیره و تار نشان بدهد و خوش بینانه می اندیشد که در ورای تکنیک گرایی معاصر بشر غربی موفق خواهدشد غایت اندیشی را جایگزین طمع ورزی و سرمایه سالاری و توجیه وضع موجود کند. خواندن این کتاب خیلی به من چسبید و مشتاق شدم باز هم آرا و اندیشه های متفکران مکتب فرانکفورت را بخوانم
کتاب های دیگر هربرت مارکوزهمشاهده همه