دربارهی کتاب فیلسوفان بدکردار (امیر کبیر)کتاب فیلسوفان بدکردار از جهت نگاه جامعی که به فلسفه به عنوان مجموعه ای از فیلسوف و فلسفه پردازی دارد، اثری استثنایی به شمار می رود. این کتاب با کنکاشی در زندگی خصوصی و اجتماعی هشت فیلسوف برجسته، نشان می دهد که آنچه فیلسوفان به عنوان چهارچوب های ذهنی و نظری ارائه می کنند تا حدود زیادی واکنش به پیچیدگی های روانی و شخصیتی آنها دارد، بنابراین، استدلال نایجل راجرز و مل تامپسون این است که نگاه ذات گرایانه به فلسفه و جدا کردن اثر از پدیدآورنده، کاری گمراه کننده است.
نایجل راجرز فارغ التحصیل رشته تاریخ و تاریخ هنر از دانشگاه کمبریج است. کتابهای او که موضوعات مختلفی مثل تاریخ، اخلاق، هنر و فلسفه را در بر می گیرد، به ده زبان دنیا ترجمه شده اند. راجرز عمده وقت خود را به مطالعه، نگارش و ویرایش متون علمی و فلسفی می گذراند.
مل تامپسون نویسنده بریتانیایی و استاد دانشگاه در حوزه فلسفه و اخلاق است. او کتابهایی هم در حوزه فلسفه مذهب و فلسفه مذاهب شرقی و به خصوص بودیسم نوشته است و بیشتر به دلیل انتشار خودآموزهای فلسفه شناخته شده است.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
کتاب به بررسی زندگانی هشت تن از بزرگترین فیلسوفان جهان(روسو،شوپنهاور،نیچه،راسل،ویتگنشتاین،هایدگر،سارتر و فوکو) می پردازه. و بیانگر این است که هر کدام از آن ها در کنار شخصیت والای علمی و آکادمیک دارای پاشنه آشیل و نقاط تاریکی نیز بودند که گاهی از منطق وتعادل خارج می شده. اگه علاقه مندید تا حدودی با زندگانی و اندیشه های این فلاسفه آشنایی پیدا کنید بد نیست تا به این کتاب یه نگاهی بندازید.
(زندگی کار پر مشقتی است، من تصمیم گرفته ام آن را صرف شناختنش کنم.)
"از نامه های آرتور شوپنهاور در سال ۱۸۰۹"
3 ماه پیش
5بهخوان
سوال بزرگی که نویسنده برای مخاطب خود ایجاد میکند و در پس گفتار نیز انچنان که باید از پس حل کردن آن بر نمیاید این است که چگونه میشود در راه شناخت صحیح به انسانهایی اعتماد کرد که آنچنان غرقه در تباهی و فساد و حماقت بوده اند که شبهه عدم تعادل ذهنی در انها میرود؟
1 سال پیش
3بهخوان
سرانجام خواندن این کتاب رنج آور به پایان رسید. خواندن این کتاب مثل خواندن یک روزنامهٔ حوادث و مواجه شدن با جنایات دردآور آن است، برخلاف این که مجرمین روزنامه معمولن فیلسوف و دانشمند نیستند! اما این کتاب دربارهٔ جنایات یا خصوصیات ضد انسانی افرادی است که احیاناً فیلسوف لقب میگیرند و نابغهٔ دهر خوانده میشوند. راستش را بخواهید، به موازات خواندن شرح احوال برخی از فیلسوفان بدکردار، حالم منقلب میشد و سراسر وجودم را نفرت فرا میگرفت، خاصه آن که مدام فیلسوفان پاکسرشت و پاک رفتار و پاک قلب خودمان را به یاد میآوردم که عمری را با مناعت طبع و پرهیزکاری و وفاداری سپری کرده بودند: مردانی که حتی نام بردن از آنها در کنار نام این به اصطلاح فیلسوفان، توهین به آنها است و من نامی از آنها نخواهم برد.
«آیا تو چنان که مینمایی هستی؟» را باید از این فیلسوفان پرسید! برتراند راسل که زمانی به عنوان سفیر صلح شناخته میشد، به خاطر شهوترانی سیری ناپذیرش، قلب هزاران زن را شکست و بارها زندگیهایی را با فریفتن زنان شوهر داری فروپاشاند. ویتگنشتاین که خود را دوست دار دانش معرفی مینمود، به محض مواجههی با هرگونه مخالفت و انتقاد، منتقد را به باد تحقیر میگرفت. براساس دیدگاه اصالت وجودی سارتر، انسان ماهیت از قبل تعیین شدهای ندارد و با اعمال و انتخاب هایش مشخص میکند که چه موجودی است و بر این اساس، احتمالن باید او را خوکی پست بدانیم که از هیچ نیرنگی برای فریفتن زنان و تجاوز به آنها خودداری نمیکرد (به کتاب رابطهٔ ننگین مراجعه شود) و هایدگر را نه فقط باید به خاطر حمایت از نازیسم بلکه به خاطر خیانت های مکرر به زنهای مرتبط به آنها سرزنش نمود.
حتی نمیدانم باید خواندن این کتاب را پیشنهاد کنم یا نکنم. این کتاب چیزی به جز خشم و تأسف خوردن به حال این شبه روشنفکران را برایتان به ارمغان نخواهد رفت و چه کلمهی مظلومی است این روشنفکر که غالباً بر تاریکفکرترین افراد نسبت داده میشود.
نویسندهی کتاب در مقدمه میگوید که رفتارهای شنیع این فیلسوفان نمیتواند گواهی برای خطا بودن اندیشههایشان باشد، اما خودش در متن کتاب، با استفاده از اعمال آنها، حفرههای فلسفهی ایشان را آشکار میکند. جدای از این، آشنایان با حکمت متعالیه میدانند که تنها شرط فهم و درک واقعیتهای متعالی هستی، خواندن و فکر کردن نیست و برای کسب چنین فیوضی آمادگی روحی لازم است و کجا فکری که مدام در هوای شهوت میچرد، میتواند از چشمهی پاک حقیقت بنوشد؟!