کتاب|

عمومی

درباره‌ی کتاب بهترین کلاس دنیاسدی دارد می رود کلاس دوم اما خواهر کوچک ترش ایوا، هنوز به پیش دبستانی هم نرفته است! سدی فکر می کند چون خودش خواهر بزرگتر است، وظیفه دارد ایوا را برای مدرسه رفتن آماده کند. اما این تلاش سدی برای آماده کردن خواهر کوچولویش، ایوا را نگران می کند...در این کتاب جذاب سدی یاد می گیرد هر چند که معلم خوبی است، اما اشکالی ندارد اگر ایوا قبل از شروع مدرسه همه چیز را نداند. خب مدرسه جای یادگیری است!
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
0 سال پیش
4بهخوان
یادم میآید وقتی میخواستم برم مدرسه، دختر عمه بزرگتر از من گفت خیلی مدرسه سخت هست و این جور و آن جور است .. اما من که از وقتی بدنیا آمدم در مهد کودک بودم ، باز هم ذوق مدرسه را داشتم. کتاب هم همین موضوع را بیان میکند، یک سری مباحث در حین مدرسه حل می‌شوند و قبل از آن صحبت در موردشان فایده ای انگار ندارند. هنوز هم اول مهر با اینکه سالها معلم هستم هم ذوق زده هستم هم استرس دارم. شبیه همان سالی که میخواستم کلاس اول بروم.
0 سال پیش
5بهخوان
من و خواهر کوچکم با هم به یک مدرسه می‌رفتیم. من کلاس اول بودم و خواهرم پیش دبستانی الان که قبلا برای ماه دههه شصتی ها نامش «آمادگی» بود. یادم هست که روز اول مدرسه ها بود و من کلاس اول سرشار از غصه و دلشوره و حس سنگین مسئولیت نسبت به خواهر کوچکم که مدام گریه می کرد. خودم بغض سنگینی داشتم اما مدام به خودم میگفتم من بزرگترم و باید تحمل کنم. صفحه ۲۶ کتاب من را به همان روز سخت پرتاب کرد. استرس های کودکانه را جدی بگیرید مخصوصا اگر معلمید. چون زمانی که دچار تشویش می شوند ذهن فعالشان از کار می ایستد. انگار که در تاریکی گم شده باشند و من میدانم چقدر سخت است. درک احساس کردن می تواند جلوی خیلی از این لحظات سخت را بگیرد. این کتاب را بخوانید حتی اگر معلم و مربی نیستید.
0 سال پیش
4بهخوان
ماجرای دو خواهر کلاس دومی و پیش دبستانی. خواهر بزرگتر نگران ورود خواهرش به مدرسه است. او می‌ترسد خواهرش به اندازه ی کافی آماده‌ی پیش دبستانی نباشد. به همین دلیل تلاش می‌کند به او کمی خواندن و ریاضی، آداب اجتماعی و کمی ورزش آموزش دهد. برای بچه‌ی کوچکتر اما این آموزش‌ها اضطراب‌آورند. و اینجا پدر و مادرند که می‌توانند هم به دختر کوچکتر آرامش بدهند و هم از تلاش‌های دختر بزرگتر تشکر کنند.
1 سال پیش
3بهخوان
من رو یاد خودم و داداشم و روزهای پیش دبستانیش انداخت :) چقدر خواهر بزرگه بودن زیبا و سخته!