کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب دورانانتشارات مروارید منتشر کرد:در اتاق کارش، پشت میزی که پر از طرح های نیمه کاره و کاغذ و مداد بود. صندلی را جلو می کشید و می نشست. به دوروبرش نگاه می کرد. مدادهایش را دسته می کرد. موهایش را با انگشت شانه می زد و دست هایش را روی بازوهایش می کشید. مدادی بر می داشت و دیگر گذشت ساعت ها را حس نمی کرد. سرش را وقتی بلند می کرد که کسی در اتاقش را زده بود، یا یکی از منشی ها برایش چای یا قهوه ای آورده بود. آن چای یا قهوه را با روی باز می گرفت و دست هایش را با آن گرم می کرد. حس می کرد هیچ دیواری نیست که نتواند از آن بگذرد، دیگر چیزی اورا شکست نخواهد داد. با نیرویی ناشناخته، با قبول و شناخت امکانات و توانایی هایش رویین تن شده است. مثل سنگ شده بود. اما سنگی مقاوم و درخشان و قیمتی. دست کم این را می دانست.کافکا در جایی گفته بود: «امکانات برای من هست، اما زیر کدام سنگ قرار گرفته؟ »
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
3بهخوان

با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش می‌شود.

«دوران» داستان تنهایی آریا، زنی مسن را بیان می‌کند که پس از خودکشی همسرش روزبه از کار کناره‌گیری کرده و خود را در خانه محبوس می‌کند. پسر (ناپسری) او، والی، در طی نمایشگاه مد سیدنی با خانم دوران، طراح ایرانی کلاه ساکن لندن آشنا می‌شود و سعی می‌کند واسطه آشنایی دوران و آریا را فراهم کند. دوران پیش از آنکه با آریا ملاقات کند به لندن بازمی‌گردد و آریا به دعوت او عازم لندن می‌شود. این سفر سبب آشنایی بیشتر دو زن می‌شود و پس از آن آریا تصمیم می‌گیرد به زندگی بازگردد. نام رمان «دوران» است اما داستان آن، داستان تنهایی آریاست. آریایی که بحران هویتش تا پس از مرگ شوهر به تعویق افتاده است. اوست که بخاطر مرگ مادر و با همراهی مینو (خواهر بزرگش) به استرالیا کوچانده می‌شود و اتفاقات مهم زندگی‌اش، بی‌آنکه فرصتی برای فکر کردن به آن‌ها داشته باشد پیش می‌آید و در همان روزهای ابتدایی مهاجرتش همزمان صاحب همسر و فرزند می‌شود، «انگار که صاحب دو پسر بچه شده باشد». مرگ روزبه تلنگری برای آریاست تا بفهمد کجای دنیا ایستاده است. او که در تمام زندگی‌اش نسبت به اطرافش بی‌تفاوت نبوده و روشن ترین تصویر والی از او تصویر کتاب خواندن است، اکنون، حوالی شصت سالگی، کارش را رها می‌کند، در خانه محبوس می‌شود و به «مرز زندگی و مرگ» می‌رسد. این همان احساس غربت و انزوایی است که در دیگر آثار ادبیات مهاجرت نیز دیده می‌شود اما شرایط زندگی آریا صرفا این تکان عمیق پس از مهاجرت را تا تنها شدنش به تعویق انداخته است. آریا «بی‌هوا وسربه‌هوا» عاشق «چیز پوچی» مثل صدای روزبه شده است و حالا از این همه قید و بندی که سال‌ها در غل و زنجیرش کرده به تنگ آمده است. جهان زنانه آریا، لحن مادرانه و افکار و تاملات سنجیده او فضایی متفاوت از آنچه پیش از این در رمان‌های مهاجرت دیده شده بود پدید آورده است. علاوه بر آریا، رمان طیف وسیعی از آدم‌هایی را که به نحوی با مهاجرت مرتبطند در خود جای داده است. از دوران که زنی موفق است و پناهی برای دیگر مهاجران، گرفته تا والی که نماینده تمام‌عیار جوانی با دو وطن است؛ وطنی که در آن زیسته و وطنی که از والدینش به ارث برده. از روزبه‌ای که ایران را دوست دارد اما حاضر نیست بار دیگر به آن بازگردد تا مینو که با وجود همه تلاشش برای رسیدن به سرزمینی ناشناخته دوسال بیشتر تاب غربت ندارد. و شخصی که شاید کمتر تصویری دوستانه از تیپ او ارائه شده باشد؛ جو. به عنوان یک بومی که در وطن آوارگی کشیده و خانه برایش جایی است که کسی نتواند به حریم خصوصی‌اش نفوذ کند. راوی سوم شخص برای خواننده این امکان را فراهم می‌کند که بدون سوءگیری و یا طرفداری از ذهنیت، کنش و گذشته هرشخصیت به قدر کفایت مطلع شود. گردآمدن طیف‌های مختلف از شخصیت‌ها نشان می‌دهد داستان بیش از آنکه داستان مواجهه با محیط جدید باشد، داستان عادت‌هاست و اینکه این عادت‌ها در هرنسل از مهاجران چگونه نهادینه شده‌اند. دوران خود به مثابه وطنی برای دیگران است، وطنی که باعث می‌شود مهاجران، با هر ملیتی که باشند، به او برای ساختن فردایشان پناه بیاورند. او پس از مهاجرت عادت‌ها را شکسته، متعلقاتش را از دست داده و همین موضوع قوی‌ترش کرده تا جایی که سعی کرده بهترین خودش باشد.رابطه دوران با وطن رابطه‌ای خاموش است چراکه او تنها مردگانی را در سرزمین مادری می‌شناسد، برخلاف آریا که وطن با نامش گره خورده و خاطرات وطن خاطرات او از مادر و ماهان است. آریا مفهوم مهاجرت را به عمقی که دوران تجربه کرده درک نکرده است چراکه مهاجرت او به ازدواجش گره خورده و چندان به نقش‌هایی که از او انتظار می‌رفته خو گرفته که وقتی تکه‌ای از زندگی عادی‌اش از او گرفته می‌شود کمبود هویت و افسردگی تابع آن را احساس می‌کند. روزبه از همان ابتدا «آمده است که بماند». او در ماندن تردیدی ندارد و پیش از آنکه حتی به غربت پا نهد دور احساساتش نسبت به وطن حصار کشیده است. او ایران را هرطور که هست دوست دارد، مثل پدری که بچه‌اش را؛ اما از دور، آنقدری که درگیر مشکلات طفل سرکشش نشود. روزبه به روزمرگی، به خرج نکردن و راکد ماندن قانع است، چیزی که آریا را از او دور می‌کند. انتخاب اسامی در رمان بسیار آگاهانه بوده است. علاوه بر «دوران» که خود در اثنای کتاب دلیلش را توضیح می‌دهد و معنا داشتن نام در هر دو زبان احساس خوشایندی را به خواننده القا می‌کند، «آریا» نیز نامی چندوجهی است که اولین و مهم‌ترین وجه آن ارتباط آن با سرزمین «آریایی» است و اگر به شکل aria نوشته شود به معنای «آواز تک‌نفره» است که چندان با انزوای آریا بی‌ارتباط نیست. او آوازخوانی تنهاست که تنهایی‌اش پس از سال‌ها نمایان می‌شود. نام «آریا» جنبه دیگری نیز دارد؛ شخصیت را به یاد مادرش می‌اندازد، مادری که از دست دادنش برای آریا با از دست دادن وطن برابر بوده است. پیشه شخصیت‌ها نیز به درستی انتخاب شده است. دوران تولید کننده کلاه است و اگر آن را مجازی از اندیشه بدانیم، شغل او اندیشه‌سازی است، همانگونه که تفکر آریا را تغییر می‌دهد و موفق می‌شود او را به زندگی بازگرداند. دوران شیوه‌ای منحصر به فرد برای روبرو شدن با تنهایی‌هایش در غربت دارد. هیچ‌کس به اندازه او طعم تنهایی و «از دست دادن» را نچشیده و همین اتکا به خود و زندگی کردن برای به درد خوردن باعث می‌شود او خلاق و الهام‌بخش باشد. آریا پیش از مهاجرت دانشجوی پزشکی بوده و در استرالیا به مامایی مشغول است. آریا هرروز جهانی را به دنیا می‌آورد و بعد از عمری زیستن در جهان دیگران و برای دیگران نوبت زاییده شدنش فرامی‌رسد و تا از نو هویتی کسب نکند نمی‌تواند همچنان مفید باشد، چندانکه اولین حرکت او پس از بیرون آمدن از تردیدهایش تلفنی برای بازگشتن به محل کار است. با این همه، ریتم داستان بسیار کند و نیازمند صبوری خواننده است که تا پایان با اثر همراه باشد چراکه علیرغم درونمایه پرکشش، تنش‌های چندانی در آن گنجانده نشده و خواننده نیازمند دستمایه‌های داستانی بیشتری برای هضم گفته‌های کتاب است.
کتاب های دیگر روح انگیز شریفیانمشاهده همه