کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب تپش خونانتشارات صاد منتشر کرد:خصلت مردم ماروخ این بود: زندگی خود را بچسب تا زندگی ات را به خودشان نچسبانند. مراد و نوچه هایش بیرون آمدند. گرد آمدن این همه آدم برای نمایش او خوشحال کننده بود؛ اما چیزی کم داشت، یک زهرچشم تا قدرت خود را به مردم بچشاند. لباس هایش را مرتب کرد و خاک را از تنش دور کرد، قدمی در پهنای کوچه کشید و صدا را بالا انداخت:-امروز همه شیرفهم شدن که سزای گنده شدن جلوی مراد چیه! گنده شون که این خانوم خانوما بود از میدون به در رفت. تازه اینم بگم چون با شوهر نامردش هم کاسه بودم، این قدر محترمانه بیرونش کردم، وگرنه اگه شما بودید سریک روز از ریشه ساقط می شدین.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر علیرضا ملائی توانیمشاهده همه