3.5
<img src="https://i.pinimg.com/564x/b2/d6/e7/b2d6e7969396814a4b5c944b8cfb266f.jpg" width="55" height="55" alt="love"/><img src="https://i.pinimg.com/564x/ff/8c/3a/ff8c3a3809a49511c098dfc85371e3ee.jpg" width="55" height="55" alt="feminism"/><img src="https://i.pinimg.com/564x/4f/be/1f/4fbe1f6db898a5654e3e4740f7a67c77.jpg" width="55" height="55" alt="homosexuality"/>
خیلی پیشها یک ارائه جذاب و طوفانی از ایزابل آلنده در تد دیده بودم و میدانستم که تا عمق نسوج و استخوانش فمنیست است بنابراین خیلی با آمادگی قبلی سراغ رمانش رفتم اما در یک سوم اول رمان روایت روان و جذاب قصه گارد من را باز کرد تا حدودی. بارها و بارها در مدت مطالعه رمان به یاد رمان «عشق در روزگار وبا» افتادم. به سه دلیل واضح: عاشقانه بودن موضوع هر دو رمان، مدت طولانی زمانی که در دو رمان روایت میشود و نوع روایت خیلی سرراست و پرماجرا در هر دو.
اما از نیمه اثر به بعد ایدههای فمنیستی نویسنده آشکار میشوند که اکثرشان برای من جالب بود. مثلا ساختن دو قهرمان زن خودساخته که هر دو تجربههای تلخ و سختی را پشت سر گذاشتهاند، یا تصویر موحشی که از سوءاستفاده جنسی از دختربچهها نشان میدهد و در واقع نشان نمیدهد. اینها خیلی خوب است و اگر فمنیسم این است من باهاش مشکلی ندارم. خود آلنده هم در همان سخنرانی تد که در آپارات میتوانید به راحتی پیداش کنید به این اشاره میکند که در رمانهایش زنان خودساخته و قدرتمند میآفریند.
زنانی که میتوانند سختی و فقر را تحمل کنند. البته با برخی از ایدههای فمنیستی اثر هم راحت نبودم که مهم ترینش ترسیم یک شوهر ساده گول خور همجنس باز به عنوان نمونه شوهر قابل اعتماد و بی آزار بود برای این که حدود آزادی زن تا بیرون مرزهای تعهد گسترده شود. اینها برای مخاطب ایرانی با فرهنگ ایرانی -اگر هنوز چیزی ازش باقی مانده باشد :( -غریب و ناساز است.