دربارهی کتاب سفر شهرزادانتشارات کراسه منتشر کرد:فاطمه مرنیسی جامعهشناس و فمینیست مراکشی با آثارش، که از سوی کتابخوانان در سراسر جهان «سحرآمیز»، «پُرنقشونگار» و «درخورِ ملاحظه» توصیف و تحسین شدهاند، بر زندگی زنان در خاورمیانه نور تابانده است. مرنیسی در کتاب سفر شهرزاد تجربههای منحصربهفردش را، در جایگاه زنِ مراکشیِ آزاد و مستقلی که با عجایب و تخطیهای غیرمنتظرۀ فرهنگ غرب روبهرو میشود، نگاشته است.مرنیسی در این خودزندگینگاره با پاکنظری و فراتخیّلِ خیرهکننده ناداستانی پُرشاخوبرگ و سرشار از نکتهسنجی ارائه میدهد و آنچه را در سفرش به غرب دیده است بازگو و تفسیر میکند. یافتههای غافلگیرکنندۀ او دربارۀ وضعیت و نگرش به زنان در سرتاسر جهان در روایتی عمیقاً اثرگذار با نوعی کنایهآمیزی خوشایند و دنیادیدگیِ دلپذیر بیان میشود.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
نویسندهی کتاب، که توی یک حرمسرا به دنیا اومده و بزرگ شده، متوجه میشه که تصور دنیای غرب و به خصوص مردهای غربی از حرمسرا با چیزی که اون تو ذهنش داره زمین تا آسمون متفاوته، و شروع میکنه به تحقیق در مورد ماهیت این تفاوت و مسیر به وجود اومدنش.
من البته از روی عنوانش فکر میکردم این کتاب یه پژوهش تاریخیه در مورد حرمسراهای مختلف در گسترهی زمان و مکان و روبهرو شدن با یه جستار جامعهشناسانه برام غیرمنتظره بود. ولی به هر حال خیلی لذت بردم. فاطمه مرنیسی تصویر منفعلی که مرد غربی از زنان حرمسراهای شرقی داره رو مقایسه میکنه با کنیزان سرکش حرمسراهای واقعی عباسی، از جنبشهای آزادیخواهانهی زنان در مشرقزمین صحبت میکنه، به نقش پررنگ و فعال زنان در هنر و ادبیات و داستانهای عامیانه ارجاع میده و یه عالمه سوال تو ذهن مخاطبش به وجود میآره که البته بیشترشون بیجواب میمونن. مهمترین تاثیر این کتاب روی من البته این بود که یادم آورد چطور تقریباً همهی بحثهای روز در مورد فمینیسم، و تمام اطلاعات بیشتر آدما (منجمله من) در مورد جنبشهای زنان، حول محور مبارزات زنان آمریکایی و اروپایی میگرده و با زنهای بقیهی دنیا عین یه گله گوسفند رنگیرنگی رفتار میشه که باید ایدههای خواهرای آمریکاییشون رو موبهمو اجرا کنن تا شاید بعد از کلی سال از این فلاکت زنستیزیای که توش گرفتار شدهن دربیان. البته منم امیدوارم از این فلاکت زنستیزیای که توش گرفتار شدهیم دربیایم؛ ولی واقعیت اینه که زنهای غیر آمریکایی، زنهای بقیهی دنیا، زنهای شرق، زنهای مسلمان، زنهای خاورمیانه، منتظر ننشستهن که یه خانم سفیدپوست با شنل برافراشته بیاد نجاتشون بده. خیلی خوشحالم که خانم مرنیسی این حقیقت رو کوبید تو کلهم، امیدوارم امسال بیشتر راجع بهش یاد بگیرم. =))
2 سال پیش
5بهخوان
پیش نیومده کتابی رو بخونم و بلافاصله بعدش دوباره از اول حس کنم نیاز به خوندنش دارم ، سفر شهرزاد ولی شد اولین کتابی که بعد از تموم شدنش حس کردم تشنه تر شدم برای دوباره خوندن ، با این تفاوت که این بار برای هر نقطه مبهمی باید گوگل کنم و بخونم و عطش بیشتر دونستنم رو سیراب کنم ، از اون کتاب هایی که به عنوان یک زن بعد از خوندنش حس کردم دنیا چقد کار داره و چقد راه داره تا برابری ، تا انسانی دیدن همه جنس ها و گرایش ها ، با خوندن خیلی از بخش هاش شگفت زده شدم از کعبه آمالی که در غرب نیست و حتی در شرق هم ... خلاصه از مریم شبانی عزیز ممنونم برای معرفی ش
9 ماه پیش
4بهخوان
و ما ادراک زن... زنِ شرقی؟!
گُلتَن نام عزیزکردهترین زن سلطان است؛ همانکه نوازندگی میداند، دستانش به انواع هنرها آشناست، آدابِ بستر میداند و مهمتر از همه، تربیت زنان حرمسرای سلطان به او واگذار شده است.
در نمایش پردهخانهی بهرام بیضایی، گلتن بیشتر از اینکه زنی زیبا برای خلوت سلطان باشد، زنی مدبر است. او مدیریت پردهخانه سلطان را برعهده دارد؛ پردهخانهای که زنان سلطان برای دور شدن از رخوت زندانی که نام حرمسرا را بر خود دارد، به تمرین نمایش میپردازند. اوج نمایش پردهخانه، جایی است که زنان به انتقام برمیخیزند و سلطان را در یک نمایش ساختگی با چند ضربه خنجر از پای درمیآورند. اگرچه در ظاهر بهنظر میرسد که کشتهشدن سلطان بهدست زنانش اصل ماجرای نمایش است، اما اصل نمایش پردهخانه بهکارگردانی گلاب آدینه برایِ من گلتن بود؛ زنی بلدِ کار که داشت به زنها نشان میدهد که راهِ رهاییشان از پسِ یکی از همین نمایشهاست.
اگر کتاب «سفر شهرزاد» با عنوان فرعی «فرهنگهای گوناگون، حرمسراهای گوناگون» را خوانده باشید، میدانید موضوع اصلی کتاب دربارهٔ تفاوتهای حضور شهرزاد هزارویکشب در سرزمینهای شرقی و غربی است. اما فاطمه مرنیسی -نویسنده کتاب- با هنرمندی تمام به حرمسراهای ممالک شرقی و اسلامی نیز سرک میکشد تا نهانخانه زنانه سلاطین را پیش چشم بیارد. ارجاعات و روایتهای فاطمه مرنیسی در این کتاب هم تاییدی است بر عزیزکردگی زنی مثل گلتن در دربار.
مرنیسی در کتابش میگوید که در حرمسراهای سلاطین شرقی و بهخصوص ممالک اسلامی زنانی که دلبسته روایتهای تاریخی بودند، قصه میدانستند، نوازندگی و آوازهخوانی جزو مهارتهایشان بود و میتوانستند با سلطان به گفتوگو بنشینند، افتخار سوگلی بودن هم نصیبشان میشد. مرنیسی در جایی از کتاب یادآور شده است:
«عجیب اینکه بالهٔ شهرزاد قدرتمندترین سلاح اروتیک یک زن، یعنی سخنوری (نُطق) را نداشت. سخنوری توانایی اندیشیدن با کلمات و نفوذ در ذهن یک مرد با بهکاربردن اصطلاحاتی است که دقیق انتخاب شدهاند. شهرزاد شرقی مثل شهرزادی که در بالهٔ آلمانی دیدم، نمیرقصد. او بهجای رقصیدن فکر میکند و با کلمات، داستان سرِ هم میکند تا شوهرش را از کشتنش بازدارد. برخلاف شهرزادِ آن کتاب آلمانی که بدنش اهمیت داشت، شهرزاد شرقی بهتمامی اهل اندیشه است و مایهٔ جاذبهٔ جنسی او همین است. در حکایتهای اصلی خیلی کم به بدن شهرزاد توجه شده است و به دفعات بر فضل و کمال او تأکید شده است. تنها رقصی که شهرزاد میکند، السَمَر است، یعنی بازی با کلمات تا پاسی از شب.»
همه اینها را نوشتم که بگویم زنِ شرقی بهپشتوانه تجربههایی که پشت سر گذاشته است، باید نسخهٔ خودش را پیدا کند. زن شرقی نباید رونویس چیزی باشد که در جایِ دیگری از دنیا برایش نوشتهاند.
.
1 سال پیش
4بهخوان
تقریبا کتاب را دوباری خواندهام. در تابستان تا صفحهی ۹۰وخوردی خواندم و به دلیل اهمالکاریام ولش کردم لذا اسفندماه مجبور شدم که دوباره از اول کتاب را بخوانم. گمان کنم بهترین کتابی بود که در سال ۱۴۰۱ خواندم. نگاه و روایت زنانهی کتاب از دلایل شیفتگیام بود. شرقشناسی و غربپژوهی آمیخته به هم... کتاب پاسخی به این پرسش نویسندهاست که :
چرا زنان شرقی که عموما فعال و کنشگر و تأثیرگذارند با ورود به غرب یا در واقع در خوانشِ غرب تبدیل به موجوداتی منفعل و تنانه میشوند؟
نویسنده برای پاسخ به این پرسش دست به تحقیقی میدانی زده. در منابعی چون نگارهها، تاریخهای شفاهی و افسانهها گشته و به مصاحبت با روزنامهنگاران و اهل نظرِ غربی پرداخته. مثالِ نمونهاش شهزادِ هزار و یک شب است که بارها و بارها در بازخوانیهای مختلف هر لحظه به شکلی در آمده...
شاید اگه فصل آخر آنقدر عجولانه نوشته نمیشد به این کتاب ۵ ستاره میدادم.