به روایت شخصی سخت میتوان امتیاز داد. روایت برای فهم همهوایی میخواهد. چندین روایت این کتاب برای من درخشان بودند. با آنها همهوا بودم. شاید کتاب را دوباره در هوایی دیگر بخوانم و نظرم تغییر کند. اما همچنان از صدای سیلی کاک زروان از جا میپرم. دوست دارم ندانم که شکور بود یا ساز بود یا موسیقی... و بسیار مایلم که مرا از تشییعکنندهگان خاله لیلا بدانند... (منِ شاعر غلامرضا طریقی در ساخت و بازسازی این روایتها نقش درست و به قاعدهای داشت...)
1 سال پیش
4بهخوان
رنگینکمانی پر از عشق و رنج
روزگار بعضی آدمها را خوب میشناسد. سوژهها را لقمهلقمه میکند میگذارد توی سینی و تعارف میکند «بفرمایید سوژه». حالا بعضی از این بعضی آدمها زِبِلیِ خاص خودشان را دارند و خودشان برای رفاقت با روزگار پا پیش میگذارند و یاد میگیرند چطور برای خودشان لقمه بگیرند. و بین همهی این بعضیها، یک شاعر هم پیدا میشود که دو دو تا چهار تا کند و با خودش بگوید: «این همه سوژه رو چطور بکنم شعر؟ کاش روایتش رو مینوشتم.» جمعوتفریقش درست از آب درمیآید و میشود «رنجینکمان؛ ۲۵ روایت از عشق، رنج و شکیبایی، اثر غلامرضا طریقی».
تجربهی زیستهی چهلوهفتهشت سالگی طریقی حسابی پر و پیمان است. پر از آدمهای معمولی با زندگی غیرمعمولی است و جان میدهند برای سوژه شدن. نه سوژهی شعر، سوژهی داستان و روایت. او حالا همهی این آدمها را فشرده کرده توی بیستوپنج روایتِ ناب. یک عده از آدمها برآمده از زنجان، محل زندگی خود نویسنده است. مثل همهی ما که کلی آدم اینمدلی دور و برمان میبینیم اما ریزبینی و دلنازکی و کمی فضولیِ(بخوانید کنجکاوی) شاعرها را نداریم که تورش کنیم و زوم کنیم رویش. عدهای دیگر از آدمهایِ روایتها هم همین دو سه ساعتیِ ما، طرفهای بندرعباس و حاجیآباد زندگی میکنند؛ محل زندگی خانواده همسرش. چند تا روایت از سربازها دارد؛ وقتی سربازی میرفته.
اگر پنجشش تا از روایتها که خاطرهطور نوشته شده بودند و تعدادی هم که واقعا روایت بودند را بگذاریم کنار، بقیه به معنی واقعی کلمه «داستان» بودند؛ داستانهایی با تعلیق عالی، پرداخت و تصویرسازی درجه یک و پایانی معرکه و تا حدی غیرقابل پیشبینی. و آقایی را که با رخت شعر میشناسند باید رفتهرفته کُتِ داستانی تنِ خودش کند. حدسی نزدیک به یقین میزنم که او کلی روایت دیگر از عشق و رنج و شکیبایی در چنته دارد. چه اشکال دارد اول کتاب مجموعه داستانش بنویسد «برگرفته از یک اتفاق واقعی» و دستش را برای پر و بال دادن باز بگذارد؟ قطعاً اولین نفری خواهم بود که این کتاب را میخرم.
و بگذار این را هم بنویسم:
از جامجم به ترتیب «شریان مکران»، «ایران، نرسیده امارات»، «قربانی شهریور»، «دو جان» و «رنجینکمان» را خواندهام. نمیدانم ترتیب را واقعاً دارم درست انتخاب میکنم که هر کتابِ جدیدی بهتر از قبلی است، یا واقعا مهدی قزلی راست میگفت. وقتی یادداشت «شریان مکران» را نوشتم، قزلی گفت: «بقیه بهتر است. دو تا بخوانید معتاد میشوید.»
حالا نشستهام به سرچ کردن. فقط دو کتاب دیگر از اینها در خانه برایم مانده میخواهم روایتهای دیگر جامجم را فلهای بخرم. پشیمانم چرا پارسال گلچینش کردم.
1 سال پیش
5بهخوان
بسم الله.
رنجین کمان آغاز دوستی من با نویسندهاش غلامرضای طریقی عزیز بود. تا قبل از آن هرگز اسم نویسنده را نشنیده بودم. حتی رنجین کمان را هم ندیده بودم چه برسد به خوانده باشم. ماجرای وصل من به رنجین کمان و بعد از آن غلامرضای طریقی از دل یک گفتوگو در آمد. در نشستی با یکی از منتقدین خوب کشورمان درباره روایت صحبت میکردم. چندی قبل از آن کتابی منتشر شده بود که نویسندهاش شاعر بود. آن کتاب ضعیف بود و در قامت روایت نمیگنجید. آثار قبلی نویسندهاش هم چنگی به دل من نمیزد. اینها در من تصوری درست کرده بود که شاعر نمیتواند روایت بنویسد. برای این مدعا هم استدلالی داشتم. که زبان شاعر زبان نماد است و زبان روایت بیان واقع با جزئیاتش. نماد نماینده واقع است و نمیتواند بار آن را بر دوش کشد. میان این حرفها گم بودیم که آن دوست عزیز وعده کتابی را به من دادند. در جلسه بعد وعدهاش را وفا کردند و رنجین کمان را به من دادند با این توضیح که نویسندهاش شاعر است. در همان روز خواندن کتاب را شروع کردم . متفاوت بود. هر روایتش حرفی برای گفتن داشت. هر چه جلوتر میرفتم دلم نمیآمد کتاب را زود تمام کنم. صبر به خرج دادم. بعد از یک ماه تمام شد، با حالی آکنده از شوق از غم. شاید بزرگترین وجه مثبت کتاب در همین است که نویسندهاش شاعر است و دست در کلمات باز. نویسنده میداند هر واژه را کجا و به جا بکار ببرد و این شیرینی کتاب را دوچندان میکند.
رنجین کمان تصور اشتباه من را رفع کرد و آغاز دوستی من با غلامرضا طریقی شد که حاصل آن ماضی قریب گشت.
رنجین کمان تماما روایت نیست. بعضی متن هایش به حق روایت است و برخی در حد خاطره باقی ماندهاند. و برخی دیگر در مرز روایت و خاطره گرفتار شدهاند. اما با همهٔ اینها کتاب به طرز عجیبی خواندنی است.
فرامتن کتاب پر از حرفهایی است که باید در باز خوانیهای دیگرم کشف و ضبط کنم.
میم الف ه
8 ماه پیش
4بهخوان
غلامرضا طریقی قبل از اینکه نویسنده باشد،شاعر است.از همان اولین روایت پیداست.دو بند درخشان نوشته است در باب حال آدم و رفاقت و دوستی آدمها.از آن جنس تعابیری که جان می دهد برای بریده گذاری.
با این وجود متن بسیار ساده و روان و خالی از مفاهیم انتزاعی است.حتی نویسنده هوشمندانه توجه کرده است که به سمت نثر شعر گونه نرود و فقط احساس لطیف او در کتاب جاری است.
موضوعی که نخ تسبیح روایت های کتاب است ،قلب و احساس را شدیدا درگیر می کند،رنج و عشق و شکیبایی.
دلم به بعضی از روایات سفت گره خورد و اشکم جاری شد .باقی روایات هم آه حسرت داشت و افسوس و یک پرسش فلسفی که چرا؟
اولین کتاب روایتی بود که از هیچ کدام از این ۲۵ روایت خسته نشدم.هرکدام سمت و سویی متفاوت داشت ولی جذاب بودند.
روایت مربوط به دکتر دندانپزشک و عشقش خنده به لبم آورد.
روایت مرد کرد مسافر تهران دلم را خنک کرد
روایت دو خواهر گمشده ،یک فیلم هندی تمام عیار اما واقعی بود
و روایت زلزله در رستم آباد، تنهایی را معنا کرد.
توصیه می کنم این کتاب را که نثر و زبان روان و لطیفی دارد بخوانید.
انتقادم به کتاب از بابت فرم آن هم در جزئیات است.کمی تکنیک نویسندگی بیشتری چاشنی متن می شد،نور علی النور بود .وگرنه همین حالا ایراد فاحشی به کتاب وارد نیست.
مثلا بعضی پایان بندی ها را می شد بهتر جمع کرد.
به مخاطب ۱۵ تا ۱۸ سال هم قابل توصیه است.