دربارهی کتاب فریفته تصادفانتشارات میلکان منتشر کرد:از متن کتاب:ما هنوز و همچنان به اجدادمان، که در دشتها سرگردان بودند، بسیار نزدیکیم. باورهای ما براساس خرافات بسیاری شکل گرفته، حتی امروز (شاید باید بگویم بهخصوص امروز). زمانی انسان اولیهای بینیاش را خاراند و دید باران گرفت و شیوهای از خاراندن بینی را بادقت ایجاد کرد و توسعه داد که، در هنگام ضرورت، امکان باریدن باران وجود داشته باشد. امروز ما هم، درست مثل او، شکوفایی اقتصادی را به کاهش نرخی که هیئت مدیرهی بانک مرکزی تصویب میکند نسبت میدهیم یا موفقیت اقتصادی یک شرکت را به رئیس جدیدی که «سکان آن را در دست گرفته» منتسب میکنیم. کتابفروشیها پر از سرگذشتهای مردان و زنان موفقی است که توضیحات دقیقی راجع به چگونگی ساختن زندگی فوقالعادهی خود ارائه میکنند (ما اصطلاح «در زمان و مکان مناسب» را به کار میبریم تا هر نتیجهگیری ضمنیِ دیگری را که از آن برمیآید کمرنگ کنیم). گروههای مختلف به این اشتباه دچار میشوند. استادان ادبیات، به تکرار و کاملاً تصادفی، الگویی از کلمات را به معانی عمیقی نسبت میدهند و اقتصاددانان باافتخار در دادههایی که تصادف محضاند «قاعدهمندی» و «بیقاعدگی» کشف میکنند.دربارهی کتاب:تصادف، شانس و احتمال بیش از آنچه تصور میکنیم بر زندگی و کار ما تأثیر میگذارد. ذهن ما، بهخاطر تعصبات و سوگیری بقا، خیل شکستخوردگان را به فراموشی میسپارد و فقط تعداد معدودی را که موفق شدهاند به یاد دارد و برای موفقیتشان دلایل و الگوهایی را ترسیم میکند، درحالیکه این موفقیتها تا حد زیادی تصادفیاند. موفقیتهای کوچک را میتوان حاصل مهارت و سختکوشی دانست، اما موفقیتهای بزرگ معمولاً بهخاطر تنوع و شانس حاصل میشوند.همه میخواهند موفق باشند، اما چه چیزی باعث میشود برخی موفقتر از بقیه شوند؟ آیا موفقیت واقعاً تحتتأثیر مهارت و راهکار است یا چیزی کاملاً پیشبینیناپذیر در میان است؟ این کتاب نگرش شما را به کسبوکار و زندگی عوض میکند. همهچیز به شانس مربوط است؛ به بیان دقیقتر، به نحوهی درک ما از شانس در تجربیات شخصی و کسبوکارمان. این نکته در هیچکجا بهاندازهی بازارها واضح نیست. معمولاً میشنویم که کارآفرینی «بینش» دارد یا معاملهگری «بااستعداد» است، اما اغلب اوقات عملکرد آنها بهجای مهارت به شانس مربوط است. اما چون از درک احتمالات ناتوانیم، معتقدیم رویدادها تصادفی نیستند و دلایلی را جفتوجور میکنیم که درحقیقت وجود ندارند.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
نویسنده میگوید ما در پدیدههای اتفاقی الگو پیدا میکنیم و سعی میکنیم آنها را توضیح بدهیم. مثلا بسیاری از افراد پولدار، اتفاقی موفق شدهاند ولی ما فکر میکنیم شایسته بودهاند و آدمهای شایسته دیگر که پولدار نشدهاند را نمیبینیم. همچنین از بین این همه فردی که در بازارهای مالی معامله میکنند، حتما افرادی پشت سر هم شانس میآورند و فکر میکنند میتوانند رفتار بازار را پیشبینی کنند. البته باید توجه کنیم که این موفقیتها نصیب گروه کوچکی از مجموعه افرادی میشود که حاضرند ریسک کنند. تصادفی بودن وقایع موضوعی است که وقتی شکست میخورند به آن توجه میکنند.
نویسنده میگوید که ما وقایع گذشته را میبینیم و به نظرمان میرسد که معلوم بود اینطور میشود؛ در حالی که گذشته میتوانست کاملا متفاوت باشد. مشکل اصلی اینجاست که ما بعد از پسبینی موفق گذشته، فکر میکنیم آینده را هم میتوانیم پیشبینی کنیم. ما با مشاهده چند نمونه از یک متغیر تصادفی، توزیع احتمال آن را حدس میزنیم؛ حتی گاهی با دیدن یک نمونه استقرا میکنیم.
نویسنده میگوید که از اخبار روز متنفر است و دوست دارد تاریخ بخواند. چون اخبار پر از اتفاقات بیاهمیت است؛ مثل نویز تغییرات کوتاه مدت قیمت. همچنین ارادت ویژهای به پوپر دارد و میگوید که نباید علم را زیاد جدی بگیریم. نظرات علمی یا قبلا رد شدهاند و یا در آینده ممکن است رد شوند.
به نظر من، نگاه نظریه احتمال به دنیا، تناقضی با تقدیر الهی ندارد و سنتهای الهی را نفی یا اثبات نمیکند.
4 ماه پیش
از نگاهی شکاکانه و متفاوت با همه چیز نگاه می کند. بعد از مطالعه و درک کامل این کتاب را معتقد می شوید که قطعیتی وجود ندارد. علمی که دارید را زیاد دست بالا نمی گیرید. در کل کتاب شما را به یک شکاک تبدیل می کند.