دربارهی کتاب عدل الحاقیانتشارات تندیس منتشر کرد:
به سادگی محاسبات لازم را انجام دادم. حتی اگر تمام لباسهایم را هم از تن بیرون میآوردم و آنها را به هم گره میزدم، طولشان بیش از پنج و هفت دهم متر نمیشد. زائدهی شیشهای در نقطهای پنهان از دید به سطح زیرین پل وصل بود. دریغ از کوچکترین دستاویزی که سیواردن بتواند با کمک آن خود را بالا بکشد. استحکام زائدهیهای رنگی به اندازهی خود پل نبود-برآورد میکردم که مارپیچ قرمز ظرف سه الی هفت ثانیه وزن سیواردن بشکند. گرچه این برآورد دقیق نبود، ولی شکی نبود که اگر دنبال کمک برون، وقتی برخواهم گشت که دیگر دیر شده است. اعماق پرتگاه همچون گذشته زیر لایهای از ابر پنهان بود. قطر لولههای کف پرتگاه ناچیز بود-چه بسا کوچکتر از پهنای دو دست به پلو گشاده و عمقشان دقیقا برعکس
سیواردن با آخرین رمق و نفسی است که برایش باقی مانده بود صدا زد: «برک...میتوانی کمکم کنی؟» خوب، دستکم از «کمکم کن!» بهتر بود.
پرسیدم: «به من اعتماد داری؟»
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه