دربارهی کتاب مکتوببه مارمولک فکر کن.او تمام عمرش را روی زمین می گذراند، به پرندگان غبطه می خورد و از آنچه سرنوشت برایش مقدر کرده است آزرده خاطر است.فکر می کند: (من منفورترین مخلوق عالم هستم؛ زشت، چندش آور و محکوم به خزیدن روی زمین.)روزی مادر طبیعت از مارمولک می خواهد که پیله ای بتند. مارمولک وحشتزده می شود. او تا آن روز هیچ پیله ای نتنیده است. خیال می کند که با این کار، مقبره اش را می سازد، و خود را برای مردن آماده می کند.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
I learned a lot from this book and it helped me when I was in the hardest point of my life. You can learn the good points of the book and learn from the wrong ones (if there is any).
1 سال پیش
1بهخوان
کوئیلو چیزی مثل تتلوست در دنیای نویسندهها. پر حاشیه، پر سروصدا، فعال فضای مجازی، و به نظر میرسد بیشتر کاسب است تا نویسنده. داستانهایش هم اصلا جذاب نیستند. حداقل برای ۱۸ سالگی به بعد.(یادم هست که کیمیاگرش را یک روز در دبیرستان و بین کلاسهای درس خواندم و تمام کردم، آن هم با چه شور شعفی! در مواجه شدن با آثار با ارزشتر و گرانبهاتر از آثار نویسندگانی مثل کوئیلو، به خامی و ناپختگی خودم در آن دوران لبخند تلخی میزنم)
اگر بخواهم داستان های عرفانی بخوانم، هرگز سراغ او و کتابهایش نمیروم. حیف هرمان هسه و آثار عرفانی غنی خودمان و مولاناها و عطارها و ... نیست؟
1 سال پیش
3بهخوان
با وجود اینکه داستانها و روایتهای حداکثر یک صفحهای این کتاب رو میشد سریع خوند، من کتاب رو آروم خوندم و شاید چند ماهی دستم بود!
برخی روایتهاش برام جذاب بودن و بعضی نه. بعضیهاش نسخهی دیگهای از داستان و روایتهایی بودن که تو فرهنگ و حتی دین خودمون هم داریم. بعضیاشونم چیزهای جدید و مفیدی برای یاد گرفتن و تو ذهن موندن داشتن.
اما از همه جالبتر اسمی بود که نویسنده برای خودش انتخاب کرده بود و توی بعضی روایتها با اون به خودش ارجاع میداد: «سرگردان». سرگردانی که دنبال حقیقته.