در طول تاریخ فلاسفه در بحران فیلسوف بودن خودشون رو نشون میدادن. برج عاج نشینی که در دقائق متافیزیک ارسطو تأمل کنه در بهترین حالت شارح خوبی باشه. اما این فلاسفهاند که وقتی بحرانی بر «جهان»شون واقع میشه، مثل جغد مینروا پرواز میکنند و از منظرگاه خدایان به امورات جاری مینگرند.
.
از این منظر نویسنده این کتاب واقعا فیلسوفه. نوسبام وقتی با بحران انتخاب ترامپ به عنوان رئیسجمهور یکی از دموکراتیکترین کشورهای جهان مواجه میشه، به دنبال ریشه این اتفاق میگرده و سعی میکنه که جهانش رو فیلسوفوار عقلانی کنه. این یعنی فلسفه.
ولی ایراد کتاب از نظر من اینه که (البته به اقتضای زمانه) نوسبام خیلی به متافیزیک تکیه نمیکنه و سعی میکنه بینارشتهای مسئله رو حل کنه. از این جهت من با کتاب حال نکردم گر چه ممکنه دقیقا حسن کتاب همین باشه.
از طرف دیگه کتاب مثل یه اثر فلسفی منظم نیست. کار فیلسوف مثل کار ریاضیدانه. سیر استدلال باید کاملا مثل سیر اثبات ریاضیاتی روشن و منظم باشه ولی به دلیل ارجاع به علوم مختلف این کتاب اونقدر منظم نیست.
شاید این جمله بهترین تعریف برای کتاب باشه که؛ آره! فلسفهست، ولی خیلی قرن بیست و یکمی!
.
در آخر هم باید اذعان کنم که نقل است فلاسفه خیلی خوشگل نیستن ولی بانو نوسبام هم زیباست و هم فیلسوف...