دربارهی کتاب به من گفتند تنها بیاکتابستان معرفت منتشر کرد:گزارشی جذاب و گاه تکان دهنده از قلب شبکه های تروریستی داعش در خاورمیانه و شمال آفریقا.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
سرگیجه پررنگ ترین حس من بعد از تموم کردن این کتابه.دوست دارم درباره این کتاب خیلی چیزا رو بگم.اما باید خلاصه کنم.
نظرم رو به دو بخش تقسیم می کنم:
ظاهر و قلم کتاب:
این کتاب رمان نیست.پس انتظار نداشته باشین زود تمومش کنین.اما به نظرم رهاش هم نکنین.اینکه هر دفعه 5 صفحه بخونین و بذارین برای هفته بعد اصلاا راه حل خوبی به نظر نمیرسه.یا هر دفعه یه فصل یا دو فصل رو تموم کنین یا مثل من یه روز و نیم بذارین تا تمومش کنین! چون به هرحال کتاب مهمیه و بی انصافیه بگم به خاطر فونت ریزش نخونین!( واقعا جا داشت یه کم فونت رو بزرگ تر می کردن! اینکه کتاب تعداد صفحاتش و قیمتش دو برابر می شد احتمالا ارزشش رو داشت!)
من دو سال پیش این کتاب رو خریدم.تا همین چند مدت پیش دوست داشتم این کتاب رو از جلوی چشمام دور کنم!
چون فقط موفق شده بودم 117 صفحه رو بخونم. اما تصمیم گرفتم این بازی کثیف رو تموم کنم! و خدا رو هزار مرتبه شکر که این کتاب رو خوندم. امیدوارم این کتاب مقدمه ایی باشه برای خوندن کتاب هایی که واقعا بالذات کتابن! نه شبهه کتاب!
و اما بخش باطن و محتوا:
از شجاعت خانوم مخنت بگذریم( واقعا دمشون گرم) با سیری که در نظر گرفتن و نکاتی که گفته شد این به خوبی و تلخی برام روشن شد که چرا یه غیر مسلمون آلمانی بایدمسلمون بشه و از قضا داعشی و پاشه بیاد سوریه!!
و خب چیز دیگه ایی دراین باره نمیگم
فقط میگم این کتاب رو بخونین
و واقعا بخونین
حتی اگه از 100 تا جمله کتاب30 تا هم با حواس جمعی بخونین ارزشش رو داره.
پ.ن: صفحه 270.....
2 سال پیش
3بهخوان
به من گفتند تنها بیا
«تنها راه درست راه ماست.»
مخاطب جمله بالا، روزنامه¬نگاری به نام سعاد مخنت است. و گوینده¬ئ آن، ابویوسف یکی از افراد بانفوذ جبهه داعش. این دیالوگ در یک دیدار نیمه¬رسمی رد و بدل شده است. شخصی که خود را نماینده دولت اسلامی می¬داند قطعاً به راه خودش هم ایمان دارد. و سعاد مخنت دختر جوان روزنامه¬نگارِ مراکشی تبارِ تبعه آلمان در پی کشف منشاء و دلیل این یقین و قطعیت است. چرا یک گروهک خون¬ریز و قاتل و سفاک خود را برتر و والاتر از همه می¬دانند؟
سعاد مخنت تجربه¬ها و نظریات خود را در کتابی به نام « به من گفتند تنها بیا» مکتوب کرده. عنوان کتاب به علاوه توضیح روی جلد« پشت خطوط داعش» و حتی فصل اول کتاب این شبهه را به وجود می¬آورد که سعاد مخنت به پشت جبهه داعش راه پیدا کرده و تمام صفحات کتاب حاصل گفتگو با فرماندهان و نیروهای داعش است. عنوان کتاب حتی تاحدودی توهم آدم¬ربایی را به وجود می¬آورد. دختری که اسیر دست داعش شده و به طور معجزه¬آسایی نجات پیدا کرده. اما همه این چینش¬ها شاید فقط یک ترفند تبلیغاتی است برای جلب توجه مخاطب. البته این ترفند تبلیغاتی چیزی از ارزش¬های این کتاب کم نمی¬کند. خبرنگار جوان اسیر دست داعش نبوده. حتی هیچ¬وقت پا به جبهه¬های داعش نگذاشته اما در مکان¬هایی حضور داشته که کم-خطرتر از جبهه داعش نبودند. پا به مکان¬هایی گذاشته و با افرادی گفتگو کرده که زنده برگشتن از آن موقعیت¬ها اغلب شبیه یک معجزه است. سعاد مخنت درواقع دنبال ریشه تروریسم منسوب به گروه¬های اسلامی و نحوه شکل¬گیری آن بوده و هست. گروه¬هایی مثل القاعده و داعش. او گاهی با سران این جنبش¬ها به گفتگو نشسته و گاه با افراد رده¬های پائین¬تر و گاه با خانواده¬های این افراد. حوادث کتاب به صورت متوالی از سال 2014 شروع شده و در سال 2016 به سرانجام می¬رسند. اما همه حوادث به صورت خطی پیش نمی¬رود. نویسنده کتاب به فراخور صحنه¬های کتاب فلاش¬بک زده و داستانی را در گذشته روایت کرده است. بخش قابل توجهی از کتاب مربوط به کودکی و زندگی خانوادگی نویسنده است. شاید با توجه به موضوع کتاب پرداختن به زندگی خصوصی نویسنده غیر ضروری به نظر برسد، اما اگر بدانیم که او از مادری شیعه و پدری سنی متولد شده و به عنوان یک مسلمان عرب¬تبار در یک کشور اروپایی با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کرده، دیگر روایت¬های شخصی، بی¬مورد به نظر نمی¬رسند. تجربه زیستی از او یک منتقد و تحلیل¬گر ساخته. سعاد مخنت در کتاب« به من گفتند تنها بیا» فقط یک راوی یا قصه¬گو نیست. او اطلاعات را تحلیل می¬کند و با توجه به تحلیل¬هایش به نقد جامعه می¬پردازد. و اتفاقاً نوک تیز پیکان نقد او به سمت تروریست¬ها نیست. او مجموعه عواملی که باعث شکل¬گیری این گروهک¬ها شده¬اند را مورد هدف قرار داده. خیلی بی¬پروا به سیاست-های غرب خصوصاً آمریکا می¬تازد. اما اختلاف میان شیعه و سنی را هم یکی از عوامل مهم این فجایع می¬داند. البته همه تحلیل¬ها را از زبان خودش ارائه نمی¬دهد. بخشی از این تحلیل¬ها را در نقش راوی از زبان دیگران نقل می¬کند. خصوصاً وقتی که نقش شیعیان را در این حوادث پررنگ می¬کند یا جایی که به نقش ایران در منطقه اشاره می¬کند.
1 سال پیش
4بهخوان
یک رمان برای بهتر شناختن گروهک ترورویستی
1 سال پیش
3بهخوان
.
از زوایای بسیار زیادی میشود به کتاب سعاد مخنت نگاه کرد. هم زندگی او خاص است و هم ارتباطش با شبکه بزرگ جهادیهای اهل سنت. یکی از اصلیترین ویژگیهایش هم این است که در میانه ایستاده است. از این رو هم میتواند به چپ نگاه کند و هم به راست، هم به غرب و هم به شرق، هم به جدید و هم به قدیم، هم به اروپایی و هم به مهاجر، و الی آخر. خصائص دیگری هم دارد که باعث میشود روایت کتاب در برخی مواضع، از گزارههای سرراست فاصله بگیرد و همزمان در لایههای متعددی، مطالب متنوعی را آشکار کند. اما آنچه برای من بیش از همه مهم است، خود خبرنگاری است. این کتاب پردههای زیادی را از چشمان ما جهانسومیها در موضوع خبرنگاری، و در نتیجه آزادی بر می دارد.
معروف است که مطبوعات یکی از چهار رکن دموکراسی است. این حرف درست است، اما به گوش ما معنی خندهداری پیدا کرده است. ما کودکانه و حتی میتوان گفت ابلهانه فکر میکنیم معنی این جمله آن است که «هر کسی را که خواست چیزی در روزنامه بنویسد آزاد بگذارید تا دموکراسی تحقق پیدا بکند.» این موضع دورترین نقطه برای شناخت «آزادی» است. آزادی مد نظر دنیای جدید (و در نتیجه خبرنگاری به عنوان یک پایه جامعه آزاد)، زیربنای برپایی یک جامعه جدید است با همه عناصر اصلی آن. وقتی میگویند که آزادی زیربنای جامعه جدید است، در حوزه قضایی و اعمال حکم حاکمیت هم به آن قائلند. توجه به مطبوعات آزاد، به هیچ وجه به معنای «ول کردن» جامعه نیست، بلکه دقیقا برعکس، به رسمیت شناختن «مسئولیت» همه شهروندان در قبال جامعه خود است. مطبوعات به راه نیفتاده تا مردم همین طوری از چیزها با خبر باشند و یک عده هم منبعی برای امرار معاش پیدا کنند. قرار است مطبوعات هر شهروند را به مسئولی در قبال همه تصمیمات یک کشور بدل کند. اول از همه، خود فرد خودش را به عنوان یک مخاطب خبر مسئول میداند و در وهله بعد، جامعه هم از او مسئولیتش را بازخواست میکند. برای همین هم هست که مطبوعات به اندازهای که با «آزادی» مرتبط است، با «حقیقت» هم ارتباط دارد. خبرنگار وظیفه دارد حقیقت را به مخاطب برساند، و مخاطب وظیفه دارد مسئولیت آگاهی از حقیقت را بپذیرد. به هیمن دلیل دستگاههای متعدد میتوانند شهروندان را در قبال آگاهی از خبرهایی که به آنها میرسد، بازخواست بکنند.
پس وقتی گفته میشود که مطبوعات یکی از چهار رکن جامعه دموکراتیک است، بدین معنی است که بدون مطبوعات آزاد، جامعه مدرن اساسا کار نمیکند و در مسیر خود با مشکل مواجه میشود. بدون مطبوعات آزاد، پلیس امکان ایجاد نظم ندارد. بدون مطبوعات آزاد، دستگاه قضایی نمیتواند قانون را اعمال بکند. و از همه مهمتر بدون مطبوعات آزاد، سیستم اطلاعاتی-امنیتی یک کشور نخواهد توانست با جریان تغییرات اجتماعی پیش بیاید. «به من گفتند تنها بیا» یک نمایش واضح از پیوند عمیق و بنیادین خبرنگاری با پلیس، دادگاهها و دستگاههای امنیتی است. اشتراک همه اینها هم در «منابع» خبری است که امکان گردش اطلاعات و در نتیجه کارکرد درست تمام جامعه مدرن را ایجاد میکنند. فاصله سعاد مخنت با نیروهای امنیتی، پلیس و وکلا چنان کم است که ممکن است اذهان ساده ما او را با نیروهای وابسته به هرکدام از آن نهادها اشتباه بگیرد. خیر، او فقط یک خبرنگار است، منتها خبرنگاری واقعی.
به نظرم این کتاب میتواند حداقل سه پیام برای اذهان سادهاندیش ما داشته باشد. اولین آن پیامها، هشدار به اهالی مطبوعات و روشنفکران است. به خصوص آنها که سانسور را تنها مشکل کار مطبوعاتی و فکری در ایران میدانند. واقعا سعاد مخنت باید یک الگو برای خبرنگاران و روشنفکران اکثراً بیحمیت ما باشد. تلاش حیرتانگیز او برای کشف حقیقت، نه نمایشی از آزادی بلکه تحقق خود آزادی در بنیادیترین شکل خویش است. آزادی برای او امر مقدسِ برپا دارنده جهان جدید است که بسیار به ارزشهایش دل بسته است. حمیت او در جستجوی حقیقت به هر روش ممکن، پاسداشت خود آزادی و تقدیس آن است. در حالی که عموم مدعیان مطبوعات آزاد در ایران، از سر تنبلی یا به خاطر حفظ منافع شخصی و گروهی، «مطبوعات آزاد» را فریاد میکنند. آنچه در میان ما کمترین اهمیت را دارد، «حقیقت» و «آزادی» است که به ترتیب با مچگیری و ول کردن مردم معادل گرفته میشود.
پیام دوم برای مخاطبان است که امروزه در شبکههای اجتماعی غرق شدهاند و به چیزی جز سرگرمی نمیاندیشند. آنها مسئول خبرهایی هستند که به آنها میرسد. این حجم از شایعات و بیمسئولیتی در شنیدن یا نشنیدن خبرها از سوی مخاطبان ایرانی، نشانه یک وضعیت اخلاقی تأسفبرانگیز است. همه فکر میکنند که اخبار مایه شادی و مسرت یا خشم و نفرت است. در حالی که خبر برای آگاه کردن مخاطب منتشر میشود. مخاطب باید به وظیفه خود در قبال خبرها آگاه باشد و خود را تماشاگری نشسته بر ساحل جریان اطلاعات نبیند. او حامل برخی اخبار است که به این راحتی نباید هر جایی و هرطوری منتشر شود. و از آن مهمتر، او حامل مسئولیت آن خبرهاست که او را به عمل و کنش اجتماعی دعوت میکند. او نباید نسبت به حوادث بیاعتنا باشد و بدون انجام عملی که وظیفه خویش تشخیص میدهد، از کنار اخبار بگذرد.
پیام سوم متوجه حاکمیت است. خوب است مسئولان، به ویژه مسئولان دستگاههای امنیتی و قضایی و پلیس با خواندن این کتاب، نسبت به شبکه پیچیده قدرت در دنیای جدید آگاه شوند. چرا مسئولان ما نمیفهمند که تضعیف روشنفکران و در کل همه دستاندرکاران مطبوعات، تضعیف خود آنهاست؟ چرا متوجه نیستند که بیاعتمادی حاکمیت به خبرنگاران جامعه، نشانه بیاعتمادیاش به خود و به تعبیر روانشناختی آن، عدم اعتماد به نفس حاکمیت است؟ اینان چرا درک نمیکنند که مخدوش کردن حریم آزادی، زدن تیشه به ساقه درخت قدرت در جامعه است؟ این کتاب را بخوانند تا شاید کمتر به تضعیف آزادیهای اجتماعی و سیاسی فکر کنند، تا متوجه شوند که بر شاخه نشستهاند و بن میبرند. مخالفت آنها با آزادی، دور شدن آنها از حقیقت را در پی داشته و به انزوا کشانده است. این است که همواره از جامعه عقبند و دست از تصمیمات اشتباه و پرهزینه خویش برنمیدارند. البته که اگر مسئولان اهل خواندن کتاب بودند، خیلی پیش از اینها به اهمیت مطبوعات (و به طور کلی رسانههای) آزاد در دنیای جدید پی برده بودند و این قدر کودکانه و (حتی میشود گفت) سادهلوحانه درباره کنترل جامعه پیچیدهای چون ایران جدید تصمیم نمیگرفتند. حال که اکثر مسئولین کتاب نمیخوانند، بعید میدانم که خواندن کتاب سعاد مخنت هم فایده چندانی ببخشد و آنها را به اهمیت پاسداشت حرمت آزادی واقف گرداند.