کتاب|

عمومی|

فلسفه|

باستان و قرون وسطی

درباره‌ی کتاب شش رسالهكتاب حاضر اثری است در دو بخش. بخش نخست خود شامل دو قسمت جداگانه می‌باشد. قسمت اول در پنج فصل جداگانه به معرفی زندگی و شرح آثار و افكار افلاطون می‌پردازد و بخش بعدی شامل چهار فقره از مكالمات افلاطون همچون دفاعیه سقراط و مكالمه فیدلیون می‌باشد. قسمت دوم كتاب ترجمه دو رساله از آثار معروف افلاطون با عنوان الكیبادس و غورجیاس می‌باشد.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
0 سال پیش
4بهخوان
من خیلی فلسفه خون و کلا اهل فلسفه نیستم. کلا با عقل هم میونه ای ندارم ( 😁 )... هرچی برای من کار میکنه حسه و حس حس برای من مهم تر از عقله و فلسفه هم کار و قلمروی عقله... اما چرا افلاطون میخونم؟ تا به حال ۳ کتاب که جمعا ۱۵ رساله از افلاطون بوده رو خوندم. یکی از دلایلش این گذاره ست که میگن تمام فلسفه غرب ، افلاطونه و پاسخ به افلاطون... نمیدونم چقد این گذاره درسته اما خب شنیدم... دوم اینکه افلاطون از دیالوگ استفاده کرده. و این خوندنش رو برای ما که ذهن تصویری و دراماتیک داریم راحت تره. اول از همه بگم که افلاطون خیلی کار درستی کرده که از دیالوگ استفاده کرده و اسم نمایشنامه رو روش نذاشته. با اینکه دیالوگ و داستان داره اما خب اثر دراماتیک نیست. از قالب دیالوگ فقط برای بیان نظریات فلسفی خودش استفاده کرده و این خیلی جای تحسین داره. افلاطون با هنر هم میونه خوبی نداره و عملا شاعرها ( هنرمندان ) رو از مدینه فاضله خودش بیرون میکنه و دلیلش هم برمیگرده به همون تمثیل مثل خودش. افلاطون میگه هر چیزی در این جهان ، یک نمونه عالی و پرفکت ازش در جهان مثل وجود داره و این چیزی که در این جهان هست ، تقلیدی از اونه ... کار هنرمند هم که تقلیدی از واقعیته ، به نوعی تقلیدی از تقلید میشه و این دوبار از حقیقت دوره و گمراه میکنه آدم ها رو... اما به هرحال افلاطون رو باید خوند. از طریق افلاطونه که ما با خیلی از مفاهیم آشنا میشیم. اینکه بشر در ۲۵۰۰ سال قبل به چه چیزی فکر میکرده. چیزهایی که شاید امروز به نظر ما ساده بیان اما ما با یک تجربه ۲۵ قرنی داریم به این تفکرات نگاه می‌کنیم در حالیکه برای اون دوران این افکار بی نظیر بوده. نقش اصلی این گفتگو ها سقراطه... سقراطی که اگر در خاورمیانه بود احتمالا الان جزئی از پیامبران به حساب میومد. سقراط هیچ نوشته ای از خودش به جا نذاشته و ما اون رو فقط از خلال همین گفتگوهای افلاطون می‌شناسیم. کتاب ترجمه محمد علی فروغی یه. ابتدا با یک مقدمه با لحن ثقیل مواجهیم که در ۱۲۹۸ نوشته شده که کتاب ترجمه شده. این مقدمه رو که خوندم یه کم ترسیدم و گفتم نکنه کل کتاب رو با این نثر ترجمه کرده که خدا رو شکر در مقدمه چاپ دوم که مال ۱۳۱۷ بوده خود فروغی توضیح میده که نثر رو عوض کرده. در بخش بعدی سخنرانی های ۵ جلسه ای فروغی در یکی از دانشگاه های تهران درباره افلاطون اومده که بی نظیره و خودش یک کلاس درسه... راحت میشه از خلال این سخنرانی ها ، یک دید کلی از افلاطون و رساله هاش و روزگارش به دست آورد. از بخش بعدی هم ۶ رساله شروع میشه... ۴ رساله اول مثل یک رمان نوشته شده. پشت سر هم و دنباله همدیگه ن... شاید به جای رمان بهتر باشه بگید یه تترالوژی خلق کرده . در رساله اول سقراط داره میره محکمه و دم در با یکی از شهروندان درباره خدایان بحثش میشه ... در رساله بعدی سقراط روی توی محکمه می‌بینیم که برابر مردم شهر و هیئت منصفه داره از خودش دفاع میکنه... در رساله بعدی سقراط محکوم شده و در زندانه و یارانش میخوان فراریش بدن اما سقراط قبول نمیکنه و میخواد به قوانین شهر پایبند باشه. در رساله بعدی روزیه که قراره جام شوکران رو سر بکشه و یارانش دورش برای آخرین بار جمع شدن.. در این رساله سقراط درباره مرگ و روح و جهان بعد از مرگ و... صحبت میکنه. دو رساله بعدی هم ربطی به این موضوع نداره و از رساله های دوره جوانی افلاطونه ... ترجمه فروغی با اینکه بهتر شده اما کمی سنگین تر از کتاب های چهار رساله و پنج رساله از همین نشر هرمسه... به هرحال قدیمی تره این ترجمه... در کل خوندن افلاطون برای منی که اهل فلسفه نیستم دستاوردهایی داشت... اما خب چیزی که طبیعیه اینه که من دیگه هیچوقت سراغ فلسفه نخواهم رفت...
1 سال پیش
5بهخوان
(سعی می‌کنم درباره کتاب‌هایی که می‌خونم یادداشت بنویسم) خطابه دفاعیه سقراط رو تموم کردم الان. از شخصیت سقراط و نحوه اعتقادش به یگانگی خدا و تلاشش برای آگاه کردن یونانی‌هایی که خدایگان متنوعی داشتن، به اینجا رسیدم که واضح بودن هدف و مسیر در زندگی می‌تونه در حدی باشه که هیچ چیز حتی مرگ هم زورش نرسه ما رو برگردونه یا بترسونه. و اگر من بتونم اونطوری که از نظر خودم درسته زندگی کنم، مردن پایانِ من نیست. .... << سقراط در تلاش بود که مردم رو تا جایی که می‌تونه نسبت به چیزهایی که خودش به اون‌ها رسیده‌بود آگاه کنه‌. برای همین "خود دانا پنداران" از میزان دانایی واقعی سقراط دردشون گرفت و علیه‌ش دعوی کردن که سقراط گمراه و خدانشناس و فلان شده. سقراط در خطابه دفاعیه خودش از اعتقادش کوتاه نیومد، چرا که کوتاه اومدنش برابر با اعتقاد نداشتنش به اعمال و حرف‌هاش بود؛ یعنی نامعتقد بودن به خدا و در نتیجه، اثبات ادعای بدخواهاش. در نهایتِ دفاعیه زیبای سقراط (خوندنش رو از دست ندین) ، اینطور شد که با اختلاف تنها ۶ رای از بین ۵۵۴ رای، گناهکار خوانده‌شد و محکوم به اعدام شد.>> .... - همواره برام سوال می‌شه که چرا سقراط، امام یا پیامبری چیزی نشده! - این یادداشت سرشار از ناسازگاری ادبی است. بعضی جاها به زبان خود کتاب و بعضی جاها با بیان خودم نوشتم. که این هم گواهی‌ست بر ناشی بودن اینجانب در یادداشتِ به‌خصوص نویسی :))
کتاب های دیگر افلاطونمشاهده همه