کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب قاصدک نقره ایانتشارات شقایق منتشر کرد:دلش می خواست بر سر او فریاد بزند که «لعنتی این منم همون هم سفری که باهاش عاشقی کردی و خاطره ساختی. همون که هنوز بعد سال ها، دل زدنات و بی قراریات و نفس نفس زدناتو یادشه و شبا برات بی قرار می شه که خواب از سرش می پره و مدام خاطره ها رو دوره می کنه، شاید یه نشونه یادش بیاد برای پیوند زدن دوباره ی نهال عشقی که سال ها بود خشکیده شده و جز ریشه های کم جونش اثری از اون نبود.» در آن لحظه های نفس گیر آشوب زده دلش می خواست شیشه را پایین بکشد و حداقل بر سر دنیاهوار بزند بلکه از آتشی که بر دلش افتاده بکاهد و این همه نسوزد، اما نمی شد... نمی شد که چشم هایش را بست و نفسی عمیق اما بی صدا کشید و با خودش گفت: یادت باشه اونی که کوتاهی کرد، تو بودی...»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر مریم دالاییمشاهده همه