کتاب|

عمومی|

خودیاری|

عشق و رابطه

درباره‌ی کتاب امتحان ازدواجوقتی شوهرم دانکن از من خواست که با او ازدواج کنم،بلافاصله تصمیم گرفتم دیگر او را نبینم.5 سال بود که او را می شناختم،طلاق او از همسر سابقش،اسباب کشی من به شهر دیگر،تغییر شغلش،همسر سابقش که با او خصومت داشت و پسر جوان دوست داشتنی اش که از نظر روحی آسیب دیده بود.هیچ کدام باعث نشده بود که بخواهم او را نبینم.از نظر من او مرد فوق العاده ای بود و من بسیار به او احترام می گذاشتم.اما نمی توانستم تصور کنم که تا آخر عمرعاشق او یا هر آدم دیگری باقی بمانم.چطور چنین چیزی ممکن بود؟همه تجربه های زندگی ام به من نشان داده بود که احساسات انسان مدام تغییر می کند...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه