کتاب|

نوجوان|

داستانی|

علمی تخیلی

درباره‌ی کتاب دشنه آدمکشسلینا ساردوئین با نامه ای که بین انگشتانش تاب می داد، از روی سنگفرش مرمرین دالان ورودی غار مانند دژ آدمکشان پیش می رفت و همه جا ساکت بود. هنگام عبور از دروازه بزرگ چوب بلوطی دژ، کسی به او خوشامد نگفت؛ جز فراش قلعه که کت خیس از باران سلینا را با خوشامد گویی کوتاهی از تنش بیرون آورد و با دیدن لبخند شرارت بار بر لبش ترجیح داد چیز دیگری نگوید.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 ماه پیش
5بهخوان
پر استرس...با اینکه میدونستم سم چه بلایی سرش میاد. فران امیدوارم بمیری !!! کل کتاب داشتم حرص می‌خوردم یعنی چییییمیکیمسمسمسممسمی باورم نمیشه کسی که بهش خیانت کرد رو.... و من که میدونستم سم مرده...و توی جلد های اصلی اهمیتی به معشوقه ی قبلی سلینا ندادم ولی حالا با خوندن جزئیات اشک ریختم. ولی سم نباید میمردددددد. این جلد فرعیه،ولی حتما باید خونده بشه تا بفهمین کی به سلینا خیانت کرد و اون چجوری به انداویر رفت. کاش میشد به گذشته برگشت و درستش کرد...
کتاب های دیگر سارا جی. ماسمشاهده همه